غروب جمعه دلم بوی یار میگیرد
افق افق دل من را غبار میگیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار میگیرد
نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار میگیرد
دل صنوبریام زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار میگیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار میگیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار میگیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار میگیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار میگیرد
تمام دلخوشیام یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار میگیرد
اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار میگیرد
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
@yousefezahra