قبلا بابت شعر سنگین عذر خواهی میکنم,سعی شود در جاییکه حقش ادا میشود خوانده شود مرثیه_امام_صادق(ع) هی نکش این طناب را دلسنگ او رفیق خدا و جبریل است این همه ناسزا نگو نامرد با رسول و بتول ، فامیل است پیرمرد است احترامش کن هی نزن با لگد به پهلویش یاد موی رقیه می افتد جان زهرا نگیر از مویش شیخ شهر است، آبروی شهر بی عمامه است و بی عصا مانده زیر لب ذکر فاطمه دارد آخر از مادرش جدا مانده از غم عمه زینبش نالان قلب او گشته پر غم و آشوب یاد عمه می افتد ای بی دین هی تعارف نزن به او مشروب دود این خانه کرده چشمش را پر ز اشک از غم مدینه ، خدا در که آتش گرفت او افتاد یاد مسمار و سینه ی زهرا