آغوش غنچه ها اهل ولا چو روی به سوی خدا كنند اول به جان گمشدهٔ خود دعا كنند ای زمانه خدا را برون خرام تا با نظاره درد دل خود دوا كنند شد عالمی اسير ولای تو، رخ نما تا عاشقانه سير جمال خدا كنند روی تو را نديده خريدار بوده اند (تا آن زمان كه پرده بر افتد چها كنند)؟ مپسند بی بهار رخت غنچه های باغ نشكفته سر به جيب محن آشنا كنند آهسته چون نسيم گذر كن درين چمن تا غنچه ها به شوق تو آغوش وا كنند با بوسه مهر كن لب شوريدگان ز مهر ترسم كه راز عشق ترا برملا كنند از ما جمال خويش مپوشان كه گفته اند (اهل نظر معامله با آشنا كنند) خوبان اگر در آينه بينند روی خويش خود را چو ما برای ابد مبتلا كنند «پروانه» سوخت زآتش هجران ولی نگفت (شاهان كم التفات به حال گدا كنند) استاد دکتر محمد علی مجاهدی «پروانه»🌹