«امیر بی قرینه »
🍂بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت بازهم معصیتم من را ز گرفت😭 هر زمانی دور ماندم از هوای .ها زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت 🍂بهر دیدار جمال یار بی همت شدیم .زهرا دلش از عالم و آدم گرفت وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت راه ظلمت رفتم و در بین راه رسید داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش یک نفس ذکر بن علی را دم گرفت 🍂از همان روزی که آمد مادرم در .ها با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت😔 پرچمِ نام و پرچمِ نام آه با نام جان گونه هایم نم گرفت 🍂زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب را ضربه ای از این عالم گرفت😭
27 مشاهده