🪴🌱🪴
عنایت خاص امام حسین
علیه السلام به یک بانو
🪴 اطراف حرم امام حسین علیه السلام مقبرههایی هست که زیر همه ی آنها خالیست.این سرداب محل دفن علما وصلحا بودراه ورود به این سرداب همواره باسنگی بزرگ مسدود میشد .
🌱 هنگامی که جنازه ای میآوردند آقایی به نام حاج عبدالرّضا، مشهور به دفّان جنازه را به پایین میبرد آن را رو به قبله برروی پهلوی راستش قرار می داد و صورتش را روی خاک میگذاشت و یک عدد آجربه پشت میّت تکیه می داد که برنگردد.
🪴 اگر میّت زن بود یک نفر از محارم او نیزهمراه حاج عبدالرّضا میرفت که آن محرم صورت میّت را بر روی خاک بگذارداین کار معمولاً پنج دقیقه طول میکشید.
🪴روزی یک خانمی از روستاهای اطراف را برای دفن آوردند، تنها محرم او پسر ۲۲ ساله اش بود که آشنایانش گفتند: او هنوز جوان است، اگر پایین برود، ممکن است بترسد و آسیب روحی ببیند.
🌱حاج عبدالرضا رفت ولی مدت زمان زیادی خبری از او نشد پس چند نفر به سرداب رفتند تا از او خبر بگیرند دیدند بیهوش افتاده ، دو نفرحاج عبدالرضا را بیرون آوردند، به صورتش آب پاشیدند تا به هوش آمد.
🪴به مجرد این که به هوش آمد، گفت: آن پسر کجاست؟ پسر متوفّی آمد و گفت: من اینجا هستم. پرسید: مادر شما چه کاره بود؟ گفت: خانه دار. پرسید: با امام حسین علیه السلام چه رابطه ای داشت؟ گفت: به روضه میرفت و گریه میکرد.
🌱پرسید: غیر از این؟ گفت: هیچ.
پرسید: آیا مجلس عزاداری برگزار میکرد؟ گفت: نه؛ چنین امکاناتی نداشتیم. گفتند: داستان چیست؟
🪴گفت: همانند هر میّت دیگر او را به محل دفن بردم، خواستم صورتش را باز کنم و روی خاک بگذارم، چون نامحرم بود، کفن را از زیر صورتش کشیدم و مواظب بودم که چهره اش آشکار نشود.
🌱در این اثناء دیدم که نوری از زیر ضریح مطهّر آشکار شد و به سوی این متوفّی آمدگویی خورشید از آنجا طلوع کرد. من با دیدن آن نور ازهوش رفتم. پسرمتوفی گفت:مادرم با امام حسین علیه السلام عهد کرده بود که درآمد روزهای پنج شنبه اش را در راه امام حسین علیه السلام خرج کند.
🪴روزپنج شنبه شیرگاورامیدوشید نگه میداشت به زائران پیاده میداد تخم مرغ، خرما و هر چیزی که روز پنج شنبه به دست ما میرسید، به زائران می دادیم. حتی اگر به آن نیاز داشتیم، از همسایه قرض میکردیم و به آن دست نمی زدیم.
🌱 در مورد این حکایت راوی می گوید نکته جالب اینست که در این سرداب، صدها نفر مدفون هستند، یکی دیروز، یکی دو روز پیش، یکی یک ماه پیش، یکی یک سال پیش، دیگری ده سال پیش در آنجا نهاده شده است.
🪴با توجه به این که روی جنازهها خاک ریخته نمی شد، وقتی راه ورودی باز میشد، میبایست بوی تعفّن همه جا را فرا بگیرد، ولی هرگز بوی تعفّنی احساس نمی شد.
🪴🌱🪴
https://eitaa.com/asgaridehabadi