ناله از چوب برآمد که چرا در شده بود! کوچه باران زده ی روضه ی مادر شده بود پیش مردی که دلش سوخته از هُرمِ جفا زندگی با هوسِ مرگ برابر شده بود @hosenih یاسِ یاسین سپرِ حق شد وافتاد زمین آسمان شاهد بر پاییِ محشر شده بود نوک مسمار که آرامش از آن خانه گرفت تیر غم بر جگر فاتحِ خیبر شده بود؛ هیزمِ پشت در و شعله ی بی رحمیِ آن مجریِ سوختن یاسِ پیمبر شده بود؛ شاعران،با قلمِ بُغض بگویید مُدام یاد آن گل بنویسید که پرپر شده بود یاد تنها شدن دستِ خداوندِ وَدود بنویسید دلِ آینه مضطر شده بود علی وفاطمه گفتند زِ پیمانِ رسول ولی افسوس که گوش همگی کر شده بود @hosenih کوفه هم راه تو را رفت مدینه به خدا، وسعت حق طلبی کمتر وکمتر شده بود میخِ در گریه به پهلوی کسی کرده و بعد، نیزه هم گریه کن روضه ی آن سر شده بود. شاعر: