🍁زخمیان عشق🍁
#اپلای #قسمت_سی_یکم کلی کلنجار میرود ذهنم با خودم. فکر راه انداختن شرکت مثل یک خوره افتاده است وس
نمیشود لبخند نزد. بحث شیرین ازدواج تا اتاق استاد هم کشیده شده است. _خانوادتون کسی رو در نظر ندارند؟ اگه به خانواده بود که تا حالا سومین بچه ام هم بغلم بود و دوتای اولی اتاق استاد را زیرو رو شده تحویل داده بودند. _بندگان خدا که هربار یکی رو پیشنهاد میدهند،اما خب فعلا قسمت نشده. _خودت کس خاصی رو در نظر نداری؟یعنی دوست داری کسی که همراهت میشه،چطور باشه؟ استاد چه گیری داده است. باز صد رحمت به مادرم. _چی بگم استاد؟خودتون که وضعیت فعلی ما جوونا رو میدونید. منم که خودم هستم و کُتم. البته استاد باید بفهمد غیر از این دوتا،فکر و خیال و عشق و آرزو هم هست که فعلا غلط اضافه است! ٭٭٭٭٭--💌