دلنوشته ای برای امام زمان(عج) به مناسبت سالروز شهادت پدر بزرگوار شان
سرتان سلامت آقا!
نوشتن و گفتن از شما کار من نیست
چرا که با قلم شکسته من نمی شود در دریای وجودتان پارو زد و قایقی را به حرکت در آورد...
پس سعی بیهوده است اما مثال همان مورچه ای است که برای خاموش کردن آتش، آب بر دهان برمیداشت تا سهم خودش را انجام دهد
من هم فقط برای خاموش کردن آتش دردهایم، قلم برداشته ام وگرنه این قلم پارو نمی شود آقاجان!
غفلت اولین کلمه ای است که در مقابل وجود شما به ذهنم می آید.
چقدر من غافل بودم، چقدر من غافل هستم...
میدانم که پدر ستون دل همه انسانهاست چه برسد به پدری که سراسر نور باشد و مهربانی...
راستش من سامراء هم رفته ام و خانه کودکی شما را دیده ام آقاجانم!
در یک جمله زیبا بود و دلنشین و بوی مهربانی از در و دیوارش همچنان به مشام می رسید...
به نظرم نهایت بودن انسان حس وجود نور است درون خود انسان و درون تمام هستی که در آن خانه نهایتش را می شد احساس کرد.
امام زمانم! امشب شروع امامت و ولایت شماست! درحالیکه غم نبودن پدرتان بر دلتان سنگینی می کند.
شما همیشه برای ما دعا می کنید و ما امروز دعا میکنیم خدا آسانش کند این درد را برایتان تا شما هم بتوانید امامت امتی پریشان و غافلی چون ما را بر شانه هایتان آسان حمل کنید.
ما را و همه دردمندان و بیماران را...
کمکمان کنید!
کمکمان کنید کمتر اشتباه کنیم و کمتر غافل بمانیم.
کمکمان کنید بنده ای بهتری برای حق باشیم و یاری هم قدم تر برای قدم های شما تا در جوار شما به نور حق ملحق شویم.
آمین...
فهیمه حمیدی
🍃[
#زمانه: پویشی برای همه مردم ایران ]✨
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔
@zamanehh