#شهادت_امیرالمومنین_علیه_السلام
#نوزدهم_رمضان_ضربت_خوردن_امیرالمومنین_ع
قسمت (17)
🌺. وصيت على (ع) به عباس (ع)
بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب (ع) در شب ۲۱ رمضان سال چهلم هجرت (شب شهادت خويش) ابوالفضل العباس (ع) را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: پسرم، به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مى گردد. آن گاه افزود:
(ولدى، اذا كان يوم عاشوراء و دخلت المشرعة، اياك ان تشرب الماء و اءخوك الحسين عطشان)،
🌺. پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى، مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه است.
(ارشاد شیخ مفید صفحه ۱۹ و ۲۰)
🌺. جاءت السيّدةزينب (عليها السلام) إلى أبيهاأميرالمؤمنين (عليه السلام) يوماً وهيتحمل أخاها العباس وقد ضمّته إلى صدرهاوقالت له: أبة يا أميرالمؤمنين! مالي أرىقلبي متعلّقاً بهذا الوليد أشدّ التعلّق،ونفسي منشدّة إليه أكبر الإنشداد؟
فأجابها أبوها الإمام أميرالمؤمنين (عليهالسلام) بلطف وحنان قائلاً: وكيف لا تكونينيا أبة كذلك، وهو كفيلك وحاميك؟
فقالت السيّدة زينب (عليها السلام)بتعجّب: إنّة كفيلي وحاميني؟
فأجابها (عليه السلام) بعطف وشفقة: نعم يابنيّة، ولكن ستفارقينه ويفارقك.
فقالت السيّدة زينب (عليها السلام)باستغراب: يا أبتاه! أيتركني هو أم أتركهأنا؟
فقال الإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام)وهو يجيبها بلهفة ولوعة: بل تتركينه يابنية وهو صريع على رمضاء كربلاء، مقطوعاليدين من الزندين، مفضوخ الهامة بعمدالحديد، ضام إلى جنب الفرات. فلم تتمالكالسيّدة زينب (عليها السلام) لمّا سمعت ذلكحتّى اعولت وصاحت: وا أخاه وا عباساه.
🌺 آيا سؤلى داريد كه بخواهيد بپرسيد؟
آيا آنها را كه در كنار بستر على (ع) نشسته اند، مى شناسى؟
فكر مى كنم آنها طبيبان كوفه هستند و براى معالجه على (ع) آمده اند. آيا آنها خواهند توانست كارى بكنند؟
بايد صبر كنيم.
هركدام از طبيبان كه زخم على (ع) را مى بيند به فكر فرو مى رود، آنها مى گويند كه معالجه اين زخم كار ما نيست، بايد استاد ما بيايد.
استاد شما كيست؟
آقاى سَلُولى! بايد او را خبر كنيد.
چند نفر مى خواهند به دنبال آقاى سَلُولى بروند كه خودش از راه مى رسد، سلام مى كند و در كنار بستر على (ع) مى نشيند. به آرامى زخم سر او را باز مى كند و نگاهى مى كند. همه منتظر هستند تا او چيزى بگويد و دارويى تجويز كند.
او لحظه اى سكوت مى كند، بار ديگر با دقّت به زخم نگاه مى كند و سپس مى گويد: «براى من ريه گوسفندى بياوريد».
بعد از مدّتى ريه گوسفند را براى او مى آورند، او رگى از آن ريه را جدا مى كند و با دهان خود در آن مى دمد و سپس به آرامى آن را در ميان شكاف سر على (ع) مى گذارد، لحظه اى صبر مى كند. بعد آن را بيرون مى آورد و به آن نگاه مى كند، همه منتظر هستند ببينند او چه خواهد گفت.
خداى من! چرا او دارد گريه مى كند؟ چه شده است؟ او سفيدى مغز على (ع) را مى بيند كه به آن ريه چسبيده است. او رو به على (ع) مى كند و مى گويد: مولاى من! شمشير ابن ملجم
به مغز تو رسيده است، ديگر اميدى به شفايت نيست. ۶۶
با شنيدن اين سخن همه شروع به گريه مى كنند، طبيب با على (ع) خداحافظى مى كند و از جاى خود برمى خيزد كه برود. يكى از او سؤل مى كند: چه غذايى براى مولاى ما خوب است؟
طبيب در جواب مى گويد: به او شير تازه بدهيد.
(۶۶. الكافي، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت ۳۲۹ ه))
به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید.
کانال باب الحسین ع
https://t.me/Babolhusein
کانال ضامن اشک در تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
کانال ضامن اشک در واستاپ
https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO