و از طرف ديگر عمه‏ها و خواهرهاي خود را که با سر برهنه بر شترها سوار نموده‏اند. و از طرف ديگر بازارهاي شام را زينت کرده بودند، و مردم شام به قصد تماشاي اهل بيت اسير و سرهاي بريده از خانه‏ها بيرون آمده بودند. و از يک طرف علم‏هاي بسيار بر پا نموده بودند و صداي تکبير و تهليل بلند کرده بودند، و در زير آن علم‏ها ساز و دف مي‏نواختند، مبارک باد مي‏گفتند و شادي مي‏کردند. پس در اين اثنا هاتفي مي‏گفت: جاؤوا برأسک يابن بنت محمد مترملا بدمائه ترميلا سر مبارک تو را آوردند اي پسر دختر پيغمبر، در حالتي که به خون آغشته‏اند. و يکبرون بأن قتلت و انما قتلوا بک التکبير و التهليلا و تکبير و تهليل مي‏گويند (و به جهت کشتن تو خوشحالي مي‏کنند)، و حال آنکه با کشتن تو تکبير و تهليل را کشته‏اند. چون آن حضرت اين احوال را مشاهده فرمود: آهي کشيد و گريست و فرمود: أقاد ذليلا في دمشق کأنني من الزنج عبد غاب عنه نصر در دمشق مرا با ذلت در بند و زنجير کردند، گويا من غلام زنجي هستم که يار و ياوري ندارد. و جدي رسول‏الله في کل مشهد و شيخي أمير المؤمنين‏ و حال آنکه در هر کجا باشم جد من پيغمبر خداست و پدرم اميرالمؤمنين (ع) وزير و خليفه‏ي پيغمبر است. [2] . [1] تذکرة الشهداء : 412. [2] انوار الشهادة : 233 ف 18. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk کانال ضامن اشک ایتا @zameneashk1