بسم الله الرحمن الرحیم
#حرکت_و_کاروان_حسینی_به_سمت_مدینة
#ورود_اهل_بیت_به_مدینة_بدون_حسین_امام_ع
#مجالس_عزا_داری_در_مدینة_توسط_اهلبیت_ع
#امام_سجاد_علیه_السلام_و_عاشوراء
#روضه_های_امام_سجاد_ع
#اشک_ائمه_بر_امام_حسین_ع
#شعر_عاشورایی_شاعر_عاشوراء
روضه ورود امام سجاد ع از کربلاء به مدینه منوره و اعلام عزا برای امام حسین ع
قال الراوي: ثم انفصلوا من کربلاء طالبين المدينة ، قال بشير بن جذلم: فلما قربنا منها نزل علي بن الحسين عليهالسلام. فحط رحله، و ضرب فسطاطه و أنزل نساءه و قال: يا بشير! رحم الله أباک لقد کان شاعرا، فهل تقدر علي شيء منه ؟ فقال : بلي يا ابنرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اني لشاعر. فقال عليهالسلام: ادخل المدينة و انع أباعبدالله عليهالسلام.
راوي گفت: سپس از کربلا به مقصد مدينه حرکت کردند. بشير بن جذلم گفت: چون به نزديک مدينه رسيديم، علي بن الحسين فرود آمد و بارها را باز کرد و خيمه اش را برپا ساخت و زنان را پياده نمود و فرمود: «اي بشير! خدا پدرت را رحمت کند. او شاعر بود، تو هم میتوانی شعر بسرایی؟»
عرض کرد: «آري يابن رسول الله، من هم شاعرم.»
حضرت فرمود: وارد شهر مدينه بشو و شهادت ابيعبدالله را اعلام کن.»
قال بشير: فرکبتُ فرسي و رکضتُ، حتي دخلتُ المدينة، فلما بلغتُ مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم َرَفعتُ صوتي بالبکاء و أنشأت أقول:
بشير گفت: اسبم را سوار شدم و به تاخت وارد مدينه شدم. چون به مسجد پيغمبر رسيدم، صدا به گريه بلند کردم و شعري به اين مضمون انشاد کردم:
يا أهل يثرب لا مقام لکم بها قُتِلَ الحسينُ فأدمعي مِدرار
اي اهل مدينه! مدينه جاي اقامت شما نباشد. حسين کشته شد و اشکهاي من ريزان است.
الجسم منه بکربلاء مضرج والراس منه علي القناة يدار .
بدنش در کربلا به خون آغشته و سرش بر نيزهها ميگردد.
قال: ثم قلت : هذا علي بن الحسين عليهماالسلام مع عماته و أخواته قد حلوا بساحتکم، و نزلوا بفنائکم، و أنا رسوله اليکم أعرفکم مکانه.
بشير گفت: سپس گفتم: اين علي بن الحسين است با عمه ها و خواهرانش که نزديک شهر رسيدهاند و در کنار آن فرود آمدهاند و من قاصد اويم که جاي او را به شما نشان دهم.
قال : فما بقيت في المدينة مخدرة و لا محجبة الا برزن من خدورهن، مکشوفة شعورهن، مخمشة وجوههن، ضاربات خدودهن، يدعون بالويل و الثبور ، فلم أر باکيا أکثر من ذلک اليوم و لا يوما أمر علي المسلمين منه.
بشير گفت: هيچ زن پردهنشين و باحجابي در مدينه نماند، مگر اين که از پشت پرده بيرون آمدند مو پريشان و صورت خراشان و لطمه زنان صدا به واويلا بلند نمودند. من نه از آن روز بيشتر گريه کن ديده ام و نه از آن روز بر مسلمين تلختر
و سمعت جارية تنوح علي الحسين عليهالسلام، فتقول: أيها الناعي! جددت حزنا بأبيعبدالله عليهالسلام، و خدشتُ منا قروحا لما تَندَملُ، فمن أنتَ رحمک الله ؟
سپس گفت: اي آن که خبر مرگ براي ما آوردي! اندوه ما را در ماتم ابيعبدالله تازه کردي و زخمهايي را که هنوز بهبود نيافته بود، خراشيدي. تو که هستي؟ خدايت رحمت کند.
فقلت: أنا بشير بن جذلم ، وَجَّهني مولاي علي بن الحسين عليهالسلام و هو نازلٌ في موضعِ کذا و کذا مع عيال أبيعبدالله عليهالسلام و نسائه .
گفت: من بشير بن جذلم هستم که آقايم علي بن الحسين مرا به اين سو فرستاد و خودش هم در فلان جا فرود آمده است. عيالات و زنان حسين عليهالسلام نيز به همراه او است.
قال: فَتَرَکوني مکاني و بادِروني .
بشير گفت: مردم مرا همان جا گذاشتند و از من پيش افتادند
فضربت فرسي حتي رجعتُ اليهم ، فوجدتُ الناس قد أخذوا الطرق و المواضع. فنزلت عن فرسي و تخطيت رقاب الناس حتي قربت من باب الفسطاط، و کان علي بن الحسين عليهالسلام داخلا ،
. من به اسبم رکاب زدم و به سوي آنان بازگشتم. ديدم مردم همهي جاده ها و پياده روها را گرفتهاند. از اسب پياده شدم و از روي دوش مردم خود را به در خيمهاي که علي بن الحسين در ميانش بود، رساندم.
فخرج ، و معه خرقة يمسح بها دموعه و خلفه خادم معه کرسي، فوضعه له و جلس عليه و هو لا يتمالک عن العبرة وارتفعت أصوات الناس بالبکاء وحنين النسوان و الجواري و الناس يعزونه من کل ناحية، فضجت تلک البقعة ضجة شديدة.
حضرت بيرون آمد و دستمالي به دست داشت که اشک ديدگانش را با آن پاک ميکرد و خادمي کرسي به دست دنبال حضرت بود. کرسي را به زمين گذاشت. حضرت بر آن کرسي نشست و بياختيار گريه ميکرد. صداي مردم به گريه بلند شد و زنان و کنيزان ناله زدند. مردم از هر طرف به حضرت تسليت عرض ميکردند. آن قطعه از زمين يکپارچه گريه شد.
@zameneashk
@zameneashk1