#قرآن_و_عاشوراء
📝و ديگر در «احتجاج» سند به سعد بن عبدالله مرفوع مىشود كه گفت: سؤال كردم از قائم آل محمد صلى الله عليه و آله از تأويل: كهيعص.
فرمود: اين حروف از مرموزات اخبار غيب است و خداوند بنده خود زكريا را بر اين معنى مشرف و مطلع ساخت. آنگاه از براى محمد به شرح كرد، همانا زكريا از خداوند خواستار شد كه اورا به اسماى خمسه آموزگارى كند. آن وقت جبرئيل فرود شد و اين نامهاى مبارك را به او تذكره كرد. زكريا چون ياد مىكرد محمد، على، فاطمه و حسن عليهم السلام را شاد مىشد و غم و اندوه او منكشف مىگشت و چون نوبت به حسين عليه السلام مىرسيد گلوگاه اورا گريه فشار مىداد، نفس متتابع مىگشت و دير برمىآمد:
فقال ذات يوم: «إلهي ما بالي إذا ذكرت أربعة تسليت بأسمائهم من همومي، وإذا ذكرت الحسين تدمع عيني وتثور زفرتي؟»
يك روز گفت: «اى پروردگار من! چه افتاد مرا كه چون فرا ياد مىآورم آن چهار تن را به اسماى ايشان منجلى مىشود هموم من و چون نام حسين را بر زبان مىآورم اشك من روان مىگردد و نفس من به ثوران مىافتد.» لاجرم خداوند اورا از قصه حسين آگهى داد.
فقال: «كهيعص، فالكاف اسم كربلاء، والهاء هلاك العترة الطاهرة، والياء يزيد وهو ظالم الحسين، والعين عطشه، والصاد صبره.»
«يا زكريا إنا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا» [7/ مريم/ 19].
وحدثني أبي رحمه الله، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن ابن علي بن فضال، عن ابن بكير، عن زرارة، عن عبدالخالق بن عبد ربه، قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول : لم يجعل الله له من قبل سميا الحسين بن علي، لم يكن له من قبل سميا ، ويحيى بن زكريا عليهما السلام لم يكن له من قبل سميا، ولم تبك السماء إلاعليهما أربعين صباحا، قال: قلت: ما بكاؤها؟ قال: كانت تطلع حمراء وتغرب حمراء .
چون زكريا اين كلمات را اصغا فرمود، سه روز در مسجد اعتكاف گزيد، در به روى صادر و وارد فرو بست، فرياد بكا و نجيب بلند ساخت، زار زار بگريست، سخن به مرثيه همى راند و همى گفت:
«إلهي أتفجع خير جميع خلقك بولده؟ إلهي أتنزل بلوى هذه الرزية بفنائه؟ إلهي أتلبس عليا وفاطمة ثياب هذه المصيبة؟ إلهي أتحل كربة هذه المصيبة بساحتهما.»
يعنى: «اى پروردگار من! آيا به فجع آوردى بهترين خلق خود را به فرزند او؟ اى پروردگار من! آيا فرود آوردى بلا و ابتلاى اين مصيبت را به خانه پيغمبر خود؟ اى خداى من! آيا درپوشانيدى على و فاطمه را جامه اين مصيبت؟ اى پروردگار من! آيا فرودآوردى غم و اندوه اين مصيبت را در منزل ايشان؟» از پس اين كلمات زكريا سر برداشت و گفت:
«إلهي ارزقني ولدا تقر بها عيني على الكبر، فإذا رزقتنيه فأفتني بحبه، ثم أفجعني به كما تفجع محمدا حبيبك بولده، فرزقه الله يحيى وفجعه به، وكان حمل يحيى ستة أشهر وحمل الحسين كذلك.»
عرض كرد: «الهى در اين پيرانه سر مرا فرزندى كرامت فرماى كه چشم من بدو روشن شود، چون كرامت كردى مرا، فريفته حب او فرماى، آنگاه به سوگوارى او به فجع بيفكن، بدانسان كه محمد حبيب خود را به سوگوارى فرزند به فجع افكندى.» خداوند مسألت اورا به اجابت مقرون داشت، به يحيى چشم اورا روشن ساخت، آنگاهش به مصيبت يحيى ممتحن بداشت. و مدت حمل يحيى شش ماه بود، چنان كه حسين عليه السلام نيز شش ماه در شكم مادر جاى داشت.»
📚سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 1/ 280- 281
قرآن و امام حسین علیه السلام در تلگرام
https://t.me/qoranvamamhoosein
کانال قرآن و امام حسین علیه السلام در ایتا
http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin