#مسلم_بن_عقیل_ع 3
غربت مسلم بن عقیل ع
ابومخنف از يونس بن اسحاق و او از عباس جدلي روايت کرده است که ما چهار هزار نفر (1) بوديم که با مسلم بن عقيل عليه ابنزياد خروج کرديم. هنوز به دارالاماه نرسيده بوديم که سيصد نفر شديم.
سرانجام مردم کوفه کم کم از پيرامون مسلم پراکنده شدند. و کار به جايي رسيد که زنها آمدند و دست فرزندان يا برادران خود را گرفتند و به خانه بردند. و مردان نيز آمدند و به فرزندان خويش گفتند که سراغ کار خود برويد، زيرا فردا که لشکريان شام به اينجا برسند، ما تاب مقاومت در برابر آنان را نداريم.
کار به جايي رسيد که مسلم نماز مغرب را فقط با سي نفر در مسجد خواند. و پس از بيرون آمدن از مسجد هيچ کس همراه مسلم نبود تا او را در شهر غريب به جايي راهنمايي کند و يا به خانهي خود ببرد.
آوارگی مسلم ع در کوچه های کوفه
پس مسلم به تنهايي در کوچههاي کوفه ميگشت تا به خانهي «طوعه» رسيد که کنيز آزاد کردهي اشعث بن قيس، همسر اسيد خضرمي بود و از او پسري داشت. چون پسرش به خانه نيامده بود، در خانه منتظر پسر خود بود. حضرت مسلم چون طوعه را ديد، نزد او رفت و سلام کرد و به وي فرمود: اي کنيز! به من آبي ده. طوعه جام آبي براي او آورد. مسلم آب را آشاميد و همان جا نشست.
طوعه جام آب را به خانه برد و هنگامي که دوباره برگشت، مسلم را ديد کنار در خانهي او نشسته است. طوعه به مسلم گفت: مگر آب نياشاميدي؟ مسلم فرموود: آري. طوعه گفت: برخيز و به خانهي خود برو. مسلم جواب او را نداد. طوعه دوباره سخن خود را تکرا کرد. مسلم همچنان خاموش بود و چيزي نميگفت، تا بار سوم که آن زن گفت: سبحان الله!اي بندهي خدا! برخيز و به سوي خانه و خانوادهي خود برو، زيرا بودن تو در اين وقت شب بر در خانهي من شايسته نيست، و من تو را حلال نميکنم.
روضه پناهنده شدن مسلم به یک زن در کوفه
مسلم برخاست و به طوعه فرمود: يا امة الله! مرا در اين شهر خانه و خويشاوندي نيست. غريب هستم و ره به جايي نميبرم. آيا ممکن است به من نيکي کني و مرا در خانهي خود پناه دهي و من در آينده جبران نيکي تو را نمايم؟ طوعه گفت: جريان تو چيست؟ به او فرمود: من مسلم بن عقيل هستم که اين کوفيان مرا فريب دادند و از ديار خود آواره کردند و دست از ياري من برداشتند و مرا تنها گذاشتند.
روضه ذکر و مناجات مسلم ع در خانه ی طوعه و سلام بر امام حسین ع