📍 چرا اینستاگرام حال ما را بد می‌کند؟ 🔸 در فواید اینستاگرام شک و تردیدی نیست، اما هم در پژوهش‌ها اثبات شده و هم تجربیات فردی هرکدام از ما گواهی می‌دهد: 🔻 اینستاگرام عموماً حال ما را خوب نمی‌کند، مضطرب‌مان می‌سازد و حتی ما را از خود و زندگی‌ خوب‌مان شاکی می‌کند! ❓اما چرا؟ 🔅 اینستاگرام با محیط عکس‌محور خود، به نمایشگاهی از زندگی‌های معمولی تبدیل شده است، استادیومی از رقابت‌های کودکانه برای تأیید شدن! ⚠️ اینستاگرام، شهروندان خود را به موجوداتی تبدیل کرده‌است که هویت‌شان در نمایش دادن خلاصه می‌شود: صورت من، موی من، بدن من، خانه من، کتاب‌های من، کتلت و سفره شام من، چادر و سجاده من، فرزند من، احساسات من، کینه‌های من، عشق‌های من و شکست‌های من! به همراه ده‌ها هشتگ نامرتبط پر جستجو! 💢 اینجا رقابت بر سرِ بیشتر دیده شدن است، تلاشی کور برای هر روز پسندیده شدن حتی توسط آدم‌های غریبه؛ اما با چه بها و بهانه‌ای: اینستاگرام با فالو و لایک و قلب قرمز، اول حریص می‌کند، بعداً معتاد می‌کند، بعداً مسخ می‌کند، بعدا می پوساند، و در انتهای جاده، آدم‌ها را از معنی و معنا می‌اندازد. ♻️ اینستاگرام رشته‌ای از فیلترهای فریبنده است، همه چیز را از واقعیت خود خارج می‌کند تا نمایشی‌تر شود، تا دوستان را شگفت‌زده کند، برای همین است که ما اهالی اینستاگرام، هر هفته چند نوبت خودمان را مخابره می‌کنیم، آن هم نه برجستگی‌های فکری‌مان را، بلکه خودِ معمولی‌مان را که حالا تبدیل به یک شیء جامد شده‌ایم؛ آن هم با هزار روتوش و ماسک و فیلتر! 💠 فارغ از آنکه این زندگی‌های معمولی همه‌جایی، مگر چقدر درون‌مایه دارد که هر روز تئاتری از آن ساخته شود؟ پس به دور باطلی از تکرار و پوچی می‌کشد، لذت‌هایش کوتاه و سرشار از جهل و عذاب می‌شود. 🔰 اینستاگرام کاری‌ می‌کند که دیگر از لحظه‌های واقعی زندگی لذت نبریم مگر آنکه اول عکس آن را در اینستا برای دیگران منتشر کنیم و گواهی کیفیت آن را از دیگران بگیریم؛ اینچنین است که زندگی‌های اینستاگرامی نگاه «سهراب» به زندگی را می‌کُشد: 🔆 از هجوم روشنایی، شیشه‌های در تکان می‌خورد؛ صبح شد، آفتاب آمد؛ چای را خوردیم روی سبزه‌زار میز؛ ساعت نه، ابر آمد، نرده ها تر شد؛ ... در گشودم قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من؛ آب را با آسمان خوردم؛ لحظه‌های کوچک من خوابهای نقره می‌دیدند؛ من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت... ✍ سید مهدی سیدی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby