الثّالِثة: «مُناجات الخآئِفينَ»🌹 سوم: مناجات خائفان🌹 بسم الله الرّحمن الرّحیم بنام خداى بخشاينده مهربان اِلهى اَتَراكَ بَعْدَ الْأيمانِ بِكَ تُعَذِّبُنى، اَمْ بَعْدَ حُبّى اِيَّاكَ تُبَعِّدُنى، اَمْ خدايا آيا چنان مىبينى كه پس از ايمان آوردنم به تو مرا عذاب كنى يا پس از دوستيم به تو مرا از خود دور مَعَ رَجآئى لِرَحْمَتِكَ وَصَفْحِكَ تَحْرِمُنى، اَمْ مَعَ اسْتِجارَتى بِعَفْوِكَ كنى يا با اميدى كه به رحمت و چشمپوشيت دارم محرومم سازى يا با پناه آوردنم به عفو و گذشتت تُسْلِمُنى، حاشا لِوَجْهِكَ الْكَريمِ اَنْ تُخَيِّبَنى، لَيْتَ شِعْرى اَلِلشَّقآءِ مرا بدست دوزخ سپارى؟ هرگز! از ذات بزرگوار تو دور است كه محرومم كنى، اى كاش مىدانستم كه آيا مادرم مرا وَلَدَتْنى اُمّى اَمْ لِلْعَنآءِ رَبَّتْنى، فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْنى وَلَمْ تُرَبِّنى، وَلَيْتَنى براى بدبختى زائيده يا براى رنج و مشقت مرا پروريده؟ كاش مرا نزائيده و بزرگ نكرده بود عَلِمْتُ اَمِنْ اَهْلِ السَّعادَةِ جَعَلْتَنى، وَبِقُرْبِكَ وَجِوارِكَ خَصَصْتَنى، و كاش مىدانستم اى خدا كه آيا مرا از اهل سعادت قرارم داده و به مقام قرب و جوار خويش مخصوصم گرداندهاى فَتَقَِرَّ بِذلِكَ عَيْنى، وَتَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسى، اِلهى هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ تا چشمم بدين سبب روشن گشته و دلم مطمئن گردد خدايا آيا براستى سياه كنى چهرههايى را كه در ساجِدةً لِعَظَمَتِكَ، اَوْ تُخْرِسُ اَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنآءِ عَلى مَجْدِكَ برابر عظمتت به خاك افتاده يا لال كنى زبانهايى را كه به ثناگويى درباره مجد وَجَلالَتِكَ، اَوْ تَطْبَعُ عَلى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلى مَحَبَّتِكَ، اَوْ تُصِمُ و شوكتت گويا شده يا مُهر زنى بر دلهايى كه دوستى تو را در بردارد يا كَر كنى اَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فى اِرادَتِكَ، اَوْ تَغُلُّ اَكُفّاً رَفَعَتْهَا گوشهايى را كه به شنيدن ذكرت در ارادت ورزى به تو لذت برند يا ببندى به زنجير كيفر دستهايى را الْأمالُ اِلَيْكَ رَجآءَ رَاْفَتِكَ، اَوْ تُعاقِبُ اَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِكَ حَتّى كه آمال و آرزوها به اميد مِهرت آنها را به سوى تو بلند كرده يا كيفر كنى بدنهايى را كه در طاعتت كار كرده تا نَحِلَتْ فى مُجاهَدَتِكَ، اَوْ تُعَذِّبُ اَرْجُلاً سَعَتْ فى عِبادَتِكَ، اِلهى لا به جايى كه در راه كوشش براى تو نزار گشته يا شكنجه دهى پاهايى را كه در پرستشت راه يافته خدايا تُغْلِقْ عَلى مُوَحِّديكَ اَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقيكَ عَنِ درهاى رحمتت را به روى يكتا پرستانت مبند و مشتاقانت را از النَّظَرِ اِلى جَميلِ رُؤْيَتِكَ، اِلهى نَفْسٌ اَعْزَزْتَها بِتَوْحيدِكَ كَيْفَ مشاهده جمال ديدارت محروم مكن خدايا نفسى را كه به وسيله توحيد و يگانه پرستيت عزيز داشتهاى چگونه تُذِلُّها بِمَهانَةِ هِجْرانِكَ، وَضَميرٌ انْعَقَدَ عَلى مَوَدَّتِكَ، كَيْفَ تُحْرِقُهُ به خوارى هجرانت پست كنى و نهادى را كه با دوستى تو پيوند شده چگونه به بِحَرارَةِ نيرانِكَ، اِلهى اَجِرْنى مِنْ اَليمِ غَضَبِكَ، وَعَظيمِ سَخَطِكَ، يا حرارت آتشت بسوزانى خدايا پناهم ده از خشم دردناك و غضب بزرگت اى حَنَّانُ يا مَنَّانُ، يا رَحيمُ يا رَحْمنُ، يا جَبَّارُ يا قَهَّارُ، يا غَفَّارُ يا سَتَّارُ، مِهرورز اى پربخشش اى مهربان اى بخشاينده اى داراى بزرگى و عظمت اى به قهر گيرنده اى پردهپوش نَجِّنى بِرَحْمَتِكَ مَنْ عَذابِ النَّارِ وَفَضيحَةِ الْعارِ اِذَاامْتازَ الْأَخْيارُ نجاتم ده به رحمت خود از عذاب دوزخ و رسوايى ننگ (يا برهنگى) در آن هنگام كه نيكان مِنَ الْأَشْرارِ، وَحالَتِ الْأَحْوالُ وَهالَتِ الْأَهْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ، از بدان جدا گردند و احوال دگرگون شود و هراسها مردم را فراگيرد و نزديك و مقرب شوند نيكوكاران وَبَعُدَ الْمُسيئُونَ وَوُفّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ و دور گردند بدكاران و به هر كس هر چه كرده است داده شود و ستم به ايشان نشود