ندارد. خب در جامعه به همین شکلی که آمدند مردم را به درجه ی یک و درجه ی دو تقسیم کردند، انتقادات را هم به مخرّب و سازنده تقسیم کردند و این ضربه ی مهلکی به بخش عظیمی از جامعه زد و باعث شده که به نظر ما البته یک قشر خاصی در جامعه بتوانند حاکمیت و قدرت را در دست بگیرند. سؤالی که حالا به عنوان سؤال شاید بشود مطرح کرد در اینجا این است که آیا به نظر شما حذف انتقادها و منتقدین خصوصاً و تقسیم کردن سؤالات به مخرّب و سازنده، به عدم اصلاح در بخشی از قسمتهای مهم جامعه که ممکن است باعث انهدام نظام شود منجر نمیگردد؟ و اگر به این نوع تفکر و مطیع پروری اعتقاد ندارید برای بهبود فضای نقّادی و گسترش فرهنگ نقد در جامعه، چه کارهایی انجام داده اید یا میدهید؟
ببینید آقاجان! معنای انتقاد چیست؟ انتقاد اگر معنایش عیب جویی است، این نه چیز خوبی است، نه خیلی هنر زیادی میخواهد، نه خیلی اطّلاعات میخواهد؛ بلکه انسان با بی اطّلاعی، بهتر هم میتواند انتقاد کند؛ کمااینکه الان خیلی از این مطالبی که شما گفتید، اصلاً درست نیست؛ یعنی پیداست اطّلاعات شما ضعیف است. البتّه ما در این زمینه عیب اطّلاع رسانی داریم؛ مثلاً راجع به نفت پارس، آنچه که شما گفتید، اینجوری نیست؛ راجع به بدهی کشور، آنچه که شما گفتید، اینجوری نیست؛ راجع به بحث کارشناسی در طرحهای سازندگی، آنچه که شما میگوئید، اصلاً اینطور نیست. بنابراین یک اطّلاعات نادرستی در ذهن شما وجود دارد. انتقاد به معنای عیب جویی، اصلاً هیچ لطفی ندارد. شما بنشین از بنده عیب جویی کن، من هم از شما عیب جویی کنم؛ چه فایده ای دارد؟ انتقاد و نقد، یعنی عیارسنجی. یک چیز
خوب را آدم ببیند که خوب است، یک چیز بد را ببیند که بد است؛ اگر این شد، آن وقت نقاط خوب را وقتی که مشاهده کرد، با نقاط بد جمع بندی میکند؛ از جمع بندی باید دید چه حاصل میشود. اینجور که شما گفتید، کشور شما نه حکومت دارد، نه اقتصاد دارد، نه مرز دارد، نه امنیّت دارد، نه وزارت دارد، نه رهبری دارد؛ هیچ چیز ندارد! خُب، این که نیست؛ این که درست عکس آن چیزی است که واقعیّت دارد. شما ببینید وضع ما در کشور از لحاظ اداره ی کشور، از لحاظ حضور جوانها، از لحاظ رواج همین چیزی که شما میگوئید انتقاد، چگونه است؟ الان در کشور ما روزنامههایی منتشر میشود، به همه هم انتقاد میکنند. حالا شما میگوئید چرا به رهبری انتقاد نمیکنند! خُب، اوّلاً عیب جویی از رهبری مگر چه حُسنی دارد؟ رهبری ای که در نظام جمهوری اسلامی، در یک لحظه ی خطرناک و حسّاس، باید اشاره ی انگشتش بتواند مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا مصلحت است که یک نفری همین طور به میل خودش بیاید بایستد، بنا کند به بدگویی کردن به او؟ به نظر شما این خیلی کار خوبی است؟ بدون حق، بدون هیچ موجب؟ مگر خوب است این کار؟ خُب، این کار، بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است.
راجع به صدا و سیما و قوّه ی قضائیّه و بنیاد مستضعفان هم که شما فرمودید - که روزنامهها هم مرتّباًً مینویسند - این هم اشکالی ندارد، هیچ مانعی ندارد؛ چون رهبری که رئیس صدا و سیما نیست؛ رهبری رئیس صدا و سیما را معیّن میکند. آن که کسی میتواند از رهبری سؤال کند، این است که آقا شما بهتر از این، کسی ندارید بگذارید؟ رهبری هم باید جواب بدهد. امّا اینکه چرا فلان برنامه را داد، یا چرا - به قول شما - خبر را تحریف کرد، یا چرا فلان کرد، این از رهبری سؤال نمیشود؛ یعنی طبق هیچ قانونی، هیچ مقرّراتی، هیچ منطقی، از رهبری سؤال نمیشود. حالا من نمیخواهم راه سؤال شما را ببندم؛ چون من خودم یک آدمی هستم که سرم برای گفتگو و سؤال شنفتن و انتقاد شنفتن درد میکند؛ هیچ ناراحت هم نمیشوم. این جلسه ای که
شما الان اینجا پیش من دارید، من نظایر این جلسه را - البتّه با غیرجوانها، احیاناً هم با جوانها - مکرّر دارم؛ افراد میآیند اینجا حرف میزنند، سؤال میکنند، مطرح میکنند، اشکال میکنند، نامه مینویسند، تلفن میزنند، به من هم خبرش داده میشود؛ امّا این را توجّه داشته باشید که انتقاد کردن به معنای عیب جویی کردن، یک ارزش نیست که ما حالا بگوئیم این در جامعه ی ما نیست؛ که متأسّفانه به شکل غیرمنطقی اش هست. انتقاد معنایش این است که هر انسانی بنشیند عیارسنجی کند؛ ببیند نقطه ی ضعف کجاست، نقطه ی قوّت کجاست؛ بعد ببیند این نقطه ی ضعف - اگر میتواند علّت یابی کند - به کجا برمیگردد، برود سراغ آنجا؛ یعنی آن ریشه و اصل را پیدا کند. اگر این شد، این درست است؛ این همان چیزی است که انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چیزی که جناحهای سیاسی به آن عقیده ای ندارند. جناحهای سیاسی، یکباره، قالبی، خط کشی شده و بدون تمییز کار میکنند.