اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و خلافت عثمان
عثمان به سبب ميدان دادن به بنى اميه و اعتماد كامل به آن ها، برخلاف دو خليفۀ پيشين، به نظرات و آراى برگزيدگان صحابه و سرآمد آنها يعنى اميرالمؤمنين (عليه السّلام) توجهى نداشت و خود را بى نياز از آن مى دانست. از اين رو اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در تمام دوران طولانى خلافت عثمان از صحنۀ سياسى خارج بود و تنها در موارد معدودى كه احساس مى كرد احكام خدا رو به تعطيلى مى گذارد، وارد عمل مى شد. (مانند درخواست عزل و اجراى حدّ بر وليد فاسق). در اواخر خلافت عثمان، آن حضرت به درخواست انقلابيون و خليفه، براى اصلاح امور مسلمانان وارد ميدان شد.
اميرالمؤمنين (عليه السّلام)، عثمان و سياست هايش را در خطبۀ شقشقيه اين طور تشبيه و تشريح مى فرمايد:
«... سرانجام سومى از آنها به خلافت رسيد. او كه همانند حيوان پرخور و شكم برآمده اى بود، هيچ همّى جز جمع آورى و خوردن بيت المال نداشت. بستگان پدرش (بنى اميه) به همراهى او برخاستند و براى خوردن اموال خدا همچون شتران گرسنه اى كه علف هاى بهارى را با ولع عجيبى مى خورند، دست از آستين برآوردند. اما سرانجام بافته هايش (براى استحكام خلافت) پنبه شد و كردار ناشايستش كار او را تباه ساخت و عاقبت، شكم بارگى و ثروت اندوزى براى هميشه وى را نابود كرد».
نگرش اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نسبت به عثمان و عملكرد او را مى توان از انتقادهاى رو در روى آن حضرت به دست آورد. عثمان در اواخر حكومتش از على (عليه السّلام) گله كرد كه تو در حكومت ابوبكر و عمر با آنها كنار مى آمدى، ولى با من ناسازگار هستى. حضرت امير (عليه السّلام) در پاسخ او از جمله فرمود: تو با آنان برابر نيستى. آن دو بر مسند خلافت نشستند، ولى دست خود و خويشان خود را از تصرّف در اموال و نفوس مردم بازگرفتند و تو با خويشاوندانت اموال و خون مردم را به بازى گرفته اى.
همچنين در اوج اعتراض انقلابيون بر ضدّ عثمان، اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در مقام نصيحت، به مقايسۀ عثمان با عمر مى پردازد و خطاب به او مى فرمايد: عمر وقتى كسى را فرمانروايى مى داد، پاى خود را بر گردن او مى نهاد. اگر از او شكايتى مى رسيد, بدون تأمّل وى را احضار و به شدت بازپرسى مى كرد، ولى تو به روش او عمل نمى كنى. تو با خويشانت به نرمش و ملايمت برخورد مى كنى.
عثمان گفت: مگر نه اين است كه عمر در تمام دورۀ حكومتش معاويه را در شام نگاه داشت؟ من نيز او را در حكومت شام ابقا كردم. حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم آيا غير از اين است كه معاويه چنان از عمر مى ترسيد كه «يرفا» غلام عمر از او نمى ترسيد؟ عثمان گفت: بلى. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: ولى اينك معاويه بدون مشورت و اطلاع تو كارها را پيش مى برد و تو خود نيز مى دانى. او بدون فرمان تو مى گويد اين فرمان عثمان است و تو اعتراضى ندارى. [۱]
با توجه به آنچه گذشت، حضرت على (عليه السّلام) عثمان را فردى سست اراده، متعصّب نسبت به قبلۀ خود، ضعيف النفس و مسرف در بيت المال و جان مردم مى داند كه با سياست هايش امور اسلام را به تباهى كشانيد. دربارۀ هلاكت وى نيز فرمود: نه به آن دستور دادم و نه از آن جلوگيرى كردم. قتل او نه مرا خوشحال كرد، نه از آن بدم آمد. [۲]
----------
[۱]: . نگاه كنيد به: سيرۀ علوى، ص ۶۱ تا ۶۴ به نقل از نهج البلاغة، خطبۀ ۱۶۲ و تاريخ طبرى و كامل ابن اثير و كتاب عايشه.
[۲]: . زندگانى اميرالمؤمنين (عليه السّلام) ص ۳۲۹ به نقل از انساب الاشراف بلاذرى، ج ۵، ص ۱۰۱.
#تاریخ تشیع
✍️استاد محمد حسین رجبی
https://eitaa.com/zandahlm1357