خاطره ديگر: انقلاب ما بر دوش مردم - به معناي واقعي كلمه - قرار دارد. همه ي ماها شاهد اين واقعيت بوده ايم و هيچ كس بين ما خبر بيشتري از نفر ديگر ندارد. جمهوري اسلامي هم، همين طور پيش آمد. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، با رابطه ي كشورها و حكومتهاي ديگر، بكلي متفاوت است. مسؤولان درجه ي يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران، مظهر مردمي بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلا خودشان گوشت و نانشان را بخرند. اين طبيعي است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمي گذارد. كسي كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ي وقتش، صرف كارهاي مهم بشود. معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلا ساعتهاي متمادي نمي رويد در مسجدي بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملي نيست. مظهر رابطه ي مردم با مسؤولان، اينها نيست. ديدم بعضي از اين بدخواهان و بددلان - اينهايي كه از اول انقلاب تا حالا، از هر فرصتي خواستند، استفاده كنند و نقيصه اي براي مسؤولان جمهوري اسلامي بتراشند. چند وقت پيش از اين مطرح كرده بودند كه پادشاه سوئد، خودش با دوچرخه مي‌رود سبزي مي‌خرد. اي نادان! پادشاهي كه مسؤوليت نداشته باشد، مي‌تواند ساعتها مثلا در بازي فوتبال، يا در تماشاي فلان نمايش، يا در ساير كارهاي تفريحي، صرف وقت كند. من به كشوري رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتي و نخست وزيرش همه كاره - يعني رئيس دولت و كشور - بود. از لحاظ تشريفاتي، رئيس جمهور در مراسم استقبال ما شركت كرده بود، بعد هم چند دقيقه اي با ما بود و سپس رفت و ديگر نيامد، و ما با نخست وزير آن كشور، مشغول صحبت و مبادله ي نظر و مذاكره و قرارداد شديم. رئيس جمهور، اتفاقا كشيش بود. در آن چند لحظه اي كه با او بودم، از او پرسيدم كه شما چون كشيش هستيد، آيا كليسا هم مي‌رويد و در حال رياست جمهوري، مراسم مذهبي را انجام مي‌دهيد؟ گفت: «نه، من اصلا وقت نمي كنم به كليسا بروم! هفته اي مثلا يك بار و يا گاهي چند هفته يك بار - حالا يادم نيست، او زمان دوري را معين كرد - كليسا مي‌روم! » بعد صحبت شد، گفت: «من ورزش هم مي‌كنم و فوتباليستم (تيم فوتبال داشت). » گفتم: «شما فرصت مي‌كنيد؟ » گفت: «بله، من هر روز فوتبال بازي مي‌كنم! » يعني با آن كه كشيش بود، اما وقت كليسا رفتن نمي كرد، ولي هر روز ورزش مي‌كرد! رئيس جمهوري كه در مملكت كاره اي نيست، مي‌تواند ساعتها وقت خودش را براي فوتبال بازي كردن و شركت در بالماسكه و شركت در ماهيگيري پاي فلان رودخانه صرف كند. اين، مظهر مردمي بودن نيست. مظهر مردمي بودن ما اين است كه امروز مردم بين خودشان و مسؤولان كشور، فاصله ي حقيقي احساس نمي كنند. اين، نعمت بزرگي است. امروز اگر هر يك از آحاد اين مردم، با رئيس جمهور اين كشور ملاقاتي داشته باشد، احساس نمي كند كه با او فرق دارد. آن حالت اشرافيگري و اوج كاذب طبقاتي كه شايد بتوانم بگويم در همه ي حكومتها - تا آن جا كه ما مي‌دانيم - وجود دارد، در جمهوري اسلامي نيست. وزرا، جزو همين مردم معمولي كوچه و بازارند. آنها از يك خانواده ي اشرافي جدا نشده اند، به مسند وزارت بيايند. به خاطر مسؤوليت و تخصص و آگاهي، آنها را از داخل دانشگاه، يا از فلان شغل آورده اند و در راس وزارت گذاشته اند. وقتي هم كه از كار منفصل مي‌شوند، باز سراغ همان شغل قبليشان مي‌روند. يك وقت چندي پيش - دو سال قبل از اين - يكي از وزراي زمان ما، از وزارت كنار رفت. همان هفته ي بعدش، عيالش را روي موتور گازي نشاند و با خودش به نماز جمعه آورد! يعني شان اجتماعي او، اين است كه حتي يك پيكان ندارد كه زنش را در آن بنشاند و به نماز جمعه بياورد. اين، چيز خيلي مهمي است. در دستگاههاي ديگر دنيا، يك وزير، يا وزير است يا مطرود و معدوم. يك وزير، از يك خاندان اشرافي جدا مي‌گردد و مي‌آيد وزير مي‌شود. در گذشته، در ايران هم همين طور بود. وزرا و رجال دوران پهلوي، غالبا بازماندگان دوره ي قاجار بودند. رژيم عوض شده بود، اما اينها فرزندان همانها بودند، يعني بازماندگان همان خاندانهاي دوران قاجار، در دوران پهلوي باز امور در دستشان بود. جمهوري اسلامي، انقلاب و نظام، كارش مردمي است و مردم از ريزترين كارها مطلع مي‌شوند، مگر آن چيزهايي كه گفتنش مفسده اي بار بياورد. در دوران جنگ، چيزهايي بود كه گفتنش مفسده داشت، ليكن در غير اين امور، هر چيزي كه اتفاق بيفتد، اول بايستي مردم در جريان قرار داده بشوند. در زمان امام (رضوان الله تعالي عليه) همين طور بود. هر وقت بنا بود كاري انجام بگيرد، با ايشان مشورت مي‌شد. از مطالبي كه ايشان مكررا مي‌فرمودند، اين بود كه كاري كه مي‌كنيد، طوري باشد كه بتوانيد به مردم بگوييد، يعني قابل طرح براي مردم باشد. معيارها، فهم و درك مردم از انقلاب است. نظام ما، نظام مردمي است، نه نظام حزبي كه ريسمانهايش به نقطه اي وصل است و در آن نقطه، يك حزب نشسته و هر كاري كه مي‌خواهد، انجام مي‌دهد.