نوشتارِ زیر عرش محمّد بن حسن بن علی بن ابی طالب از پدرش از جدّش: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که آن حضرت فرمود: در لوح محفوظ، زیر عرش نوشته شده: «علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین» [۱] گفت وگو و مناظره بُریده با ابوبکر و عمر علی بن خرّور می‌گوید: من و علاء بن خفّاف بر ابواسحاق سبیعی - آن گاه که از خراسان آمده بود - وارد شدیم، پس گفت وگو میان ما در گرفت و من گفتم: ای ابواسحاق، حدیثی را برای تو از برادرت ابو داوود از عمران بن حصین خزاعی و بریدة بن حصیب اسلمی نقل کنم؟ گفت: آری. گفتم: ابو داوود مرا روایت کرد که بُریده - آن گاه که مردم با ابوبکر بیعت کردند - نزد عمران بن حصین آمده و به وی گفت: ای عمران! مردم آنچه را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دیوار بنی فلان خاندان انصاری شنیده بودند فراموش کرده اند؛ که هر کس از مسلمانان بر وی وارد می‌گشت و سلام می‌کرد، سلامش را پاسخ داده و می‌فرمود: به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) سلام کن! آن روز تنها عمر بود که در مقابل فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایستاده و پرسید: این فرمان خداست یا رسول خدا؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلکه فرمان خدا و رسول اوست! عمران گفت: آری، آن روز را به خاطر دارم! بریده گفت: بیایید نزد ابوبکر برویم و در این مورد از او بپرسم که آیا پس از آن روز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عهد و پیمانی داشته که خلافت را به وی منتقل کرده یا فرمانی در این مورد از او دریافت نموده است؟ که او به دروغ چیزی را از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای ما نقل نمی کند و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دروغ نمی بندد. پس روانه گشته و بر ابوبکر وارد شدیم. سپس از آن روز یاد کرده و گفتیم: در آن روز هرکس بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و سلام کرد، آن حضرت به وی فرمود: به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سلام کن! و تو از جمله کسانی بودی که با عنوان «امیر مؤمنان» به وی سلام کردی. ابوبکر گفت: آن روز را به خاطر دارم. ---------- [۱]: . الیقین ۹۳ و ۱۵۱ و ۳۸۱؛ بحار الانوار ۳۷/۲۹۹؛ فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابن عقده ۱۴؛ ینابیع الموده ۲/۲۷۸؛ شفاء الصدور ۱/۱۷۴. بریده به وی گفت: از زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وی را «امیرالمؤمنین» نامیده، کسی حق ندارد بر علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمانروایی کند! اگر مدرکی داری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خلافت را به تو واگذار کرده است یا در این مورد فرمانی از او داری که مربوط به بعد از آن روز باشد، از نظر ما نیز مورد تأیید هستی. ابوبکر گفت: نه به خدا سوگند، نه عهد و پیمانی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دارم و نه فرمانی از او دریافت کرده ام، لیکن مسلمانان تصمیمی گرفتند و من نیز از ایشان تبعیت کردم! بریده به وی گفت: به خدا سوگند، این منصب به تو نمی رسد و مسلمانان نیز حق ندارند برخلاف خواست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کار کنند. ابوبکر گفت: در پی عمر می‌فرستم تا شما را پاسخ دهد. چون عمر آمد، ابوبکر به وی گفت: این دو درباره چیزی از من پرسیدند که خود شاهد آن بوده ام، سپس کلام ایشان را برای عمر باز گفت. عمر گفت: من نیز آن را شنیده‌ام لیکن برای آن پاسخ دارم. بریده پرسید: پاسخ داری؟ گفت: دارم! گفت: آن چیست؟ عمر گفت: نبوّت و امارت در یک خاندان جمع نمی شوند! بریده این فرصت را غنیمت شمرده - و او مردی دانا و در سخن جسور بود - لذا گفت: ای عمر! خدای عزوجل این را از تو نمی پذیرد، مگر نشنیده ای که خداوند در کتاب خود می‌فرماید: (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلیَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَه وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا) [۱] «بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می‌ورزند. در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم. » با توجه به این آیه، خدوند نبوّت و امارت را برای ایشان یک جا جمع کرده است. گوید: عمر چنان به خشم آمد که چشمانش برافروخته شد، سپس گفت: شما جز برای اختلاف افکنی میان این اُمّت و پریشان کردن کار آن‌ها نیامده اید! از آن روز به بعد، عمر از دست ما خشمگین بود تا اینکه از دنیا رفت. [۱] ---------- [۱]: . سورة النساء ۵۴. [۱]: . الیقین ۲۷۲؛ شرح الاخبار ۲/۲۵۸؛ بحار الانوار ۳۷/۳۰۸. https://eitaa.com/zandahlm1357