🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐
🌟💐
💐
💐قسمت پنجاه 🌟
🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار
🔰خاطرات_پروين_غفارى
🔱چه روزهای تلخ و سیاهی‼️
احساس میکنم که دیگر نفس کشیدن در حصار کاخ و دیوارهای آینه کاری شده برایم میسر نیست. مقرری ماهیانه می رسد و مادرم به آن دل خوش است.
⚜ زندگی در کنار شاه آنقدر قلبم را سنگ کرده که دیگر هیچ احساس و عاطفه ای نسبت به خانواده و اطرافیان احساس نمیکنم. پدرم که آن همه دوستش داشتم هیچ گاه سراغی از من نمی گیرد. تلقی او از من یک زن بدکاره است .💃
🔱 او هر بار اتفاقی با من مواجه می شود ،سری تکان میدهد و چشمانش پر از اشک میشود و با پایی که می لنگد از من دور می گردد .
⚜خواهرانم و برادرم ایرج از من کناره میگیرند. چه زود رفتند آن روزهای خوب کودکی. چه کسی می دانست که دختر مو طلایی کوچک و معصومی که با روبان های روی سرش به مدرسه می رفت و خرامان برمیگشت چگونه پایمال هوس هایی کسی شده است که خود را شخص اول مملکت می داند به راستی از پس این همه سال و زیستن در کنار شاه چه چیزی نصیب من شده است.
ادامه دارد....
✍
#امينه
📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯
@zandahlm1357