محمد حنفیه و حسنین علیهما السلام امام علی علیه السلام در جنگها، فرزندش محمد را بر حسنین مقدم می‌داشت و به حسنین اجازه نمی داد و می‌فرمود: محمد پسر من و حسنین پسران رسول خدا هستند، به محمد گفتند: چرا پدرت تو را فدایی حسنین قرار می‌دهد، پاسخ داد من دست راست پدرم و حسنین دو چشم پدر هستند، پدرم با دست خود، دیدگان خود را حفظ می‌کند. مولوی ظاهرت چون گور کافر پر خلل واندرون قهر خدا عزوجل از برون طعنه زنی بر بایزید وز درونت ننگ می‌دارد یزید هر چه داری در دل از مکر و رموز پیش ما پیدا بود ماند روز گر بپوشیمش ز بنده پروری تو چرا رسوایی از حد می‌بری گویند خون ریز بود همیشه در کشور ما جان، عود بود همیشه در مجمر ما داری سر ما و گرنه دور از بر ما ما دست کشیم و تو نداری سر ما گویم بدردی که زخمش پدیدار نیست بزخمی که با مرهمش کار نیست بشرمی که در روی زیبا بود بصبری که در ناشکیبا بود بعزلت نشینان صحرای درد بناخن کبودان شبهای سرد ندانم در این دیر مینو سرشت مسلم چرا شد بقا در بهشت ازین خوب تر خود نشاید دگر تو گویی که از خوبتر خوبتر گویند نحوی گفت در میان عوام کان گه ناقص است و گاهی تام تام از اسم بهره ور باشد لیک همواره بی خبر باشد وانکه ناقص بود خبردار است خبرش همچو اسم ناچار است عامی ای بانک بر کشید که هی مولوی، قول منعکس تا کی بی خبر را بعکس خوانی تام با خبر را بنقص رانی نام تام آنکس بود که با خبر است ناقص آن کز خبر نه بهره ور است خبر آمد دلیل آگاهی باشد از اسم غیر حق خبرش هر کسی زان کلام آمد پیش معنی ئی خواسته مناسب خویش این خلافی که می‌شود مفهوم هست ناشی ز اختلاف فهوم جهل برهان نقص و گمراهی پیش ارباب دانش و عرفان کی بود این تمام و آن نقصان لب گشاد و در حقیقت سفت گفت خوش نکته ای که نحوی گفت کامل و تام باشد آن الحق که در اسم حق است مستغرق ساخت حق ز اسم خویش بهره ورش نیست ز احوال ماسوا خبرش وآنکه ناقص فتاد ز اسم خدا نکندش بی خبر ز غیر سوی نشود محو اسم حق اثرش ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357