.......:
علی مطهری فرزند شهید مرتضی مطهری چگونگی شهادت پدرش را اینگونه روایت می کند:
پدرم نماز مغرب و عشا را خوانده بود و خود را برای رفتن به منزل دکتر سحابی و شرکت در جلسهای خصوصی برای بررسی مسائل اجتماعی با هیئت دولت آماده کرد. ابتدا قرار بود من و برادرم او را به محل جلسه برسانیم، اما بعد از چندی پدرم به ما گفت که یکی از دوستانش (حاج طرخانی) به منزل ما میآید و با وسیله نقلیه او به آنجا می روند. هنگامی که او عازم رفتن بود، من مشغول نماز بودم. به هر حال بعد از برگزار شدن جلسه، حدود ساعت ده و سی دقیقه شب یازدهم اردیبهشت ماه بود که پدرم عازم بازگشت به منزل شد. دوستش و آقای مهندس کتیرایی نیز همراه او از منزل دکتر سحابی خارج می گردند و بقیه اعضای جلسه برای تبادل نظر و مشورت در منزل می مانند.
پدرم متوجه بحث خصوصی آقای مهندس کتیرایی و دوستان می گردد. لذا چند قدمی از آنان فاصله می گیرد و قدم زنان به طرف اتومبیل دوستش که در خیابان فرعی روبه روی کوچه ای که منزل دکتر سحابی در آن قرار داشت، راه میافتد
. وقتی که به اول کوچه میرسد، شخصی او را صدا میزند، سرش را به عقب میچرخاند. شاید فکر میکرد از منزل دکتر سحابی با او کاری دارند و صدا از آنجا به گوش میرسد، اما لحظه ای بعد صدای تیری برمیخیزد و پدرم غرق در خون به زمین میغلتد.
آقای مهندس کتیرایی و دیگران، متوجه این واقعه میگردند و به سرعت او را به بیمارستان طرفه، در خیابان بهارستان می رسانند. اما در بیمارستان، پزشکان نظر میدهند که پدرم شهید شده است و امکان مداوا و بهبودی او به هیچ وجه ممکن نیست، گلوله از زیر بناگوش راست، وارد و از بالای ابروی چپ، خارج شده است
جنازه را یک روز در بیمارستان نگه میدارند و صبح روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت ماه، از دانشگاه تهران تشییع میشود و سپس با آمبولانس به طرف شهرستان قم حرکت داده میشود و بعدازظهر پنجشنبه در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نزدیک به آرامگاه آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (قدس سره) به خاک سپرده میشود.