.......:
يكبار شخصى كه امام را نمى شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد، ديگران امام را بدان شخص معرفى كردند
، و او با شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او را كيسه مى كشيد و او را دلدارى مى داد كه
طورى نشده است. (۵)
شخصى به امام عرض كرد: به خدا سوگند هيچ كس در روى زمين از جهت برترى و شرافت پدران به شما نمى رسد.
امام فرمود: تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (۶)
مردى از اهالى بلخ مى گويد: در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم، روزى سفره
گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتى سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض كردم: فدايتان شوم. بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند. فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكى است، پدر و مادر همه يكى است، و پاداش هم به اعمال است. (۷)
« ياسر » خادم امام مى گويد: امام رضا عليه السلام به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ايستادم (و شما را براى كارى طلبيدم) و شما به غذا خوردن مشغول بوديد برنخيزيد تا غذايتان تمام شود. بهمين جهت بسيار اتفاق مى افتاد كه امام ما را صدا مى كرد، و در پاسخ او مى گفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامى مى فرمود بگذاريد غذايشان تمام شود. (۸)
يكبارغريبى خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم، از
حج باز گشتهام و خرجى راه تمام كرده ام، اگر مايليد مبلغى به من مرحمت كنيد تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده ام.
امام برخاست و به اطاقى ديگر
رفت، و دويست دينار آورد و از بالاى در دست خويش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود: اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن، و به آن تبرك بجوى، و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهى.
آن شخص دينارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت، از ايشان پرسيدند چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟
فرمود: تا شرمندگى نياز و سؤال را در او نبينم. (۹)
https://eitaa.com/zandahlm1357