.......:
۷ على بن يقطين گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام بودم و فرزندش على هم نزد او بود. موسى بن جعفر فرمود: اى على
بن يقطين! اين فرزند، سرور فرزندانم است و من كنيه خود را به او بخشيدهام در اين هنگام هشام بن سالم دست خود را بر پيشانى زد و گفت: به خدا سوگند كه از مرگ خويش خبر داد!
۸ سليمان بن حفص مروزى گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدم و در انديشهام اين بود كه درباره
امام پس از وى پرسش كنم. امام نگاهى به من انداخت و خود آغاز سخن كرد و فرمود: اى سليمان! فرزندم على وصى من و پيشواى مردم پس از من است و او بهترين فرزندان من مى باشد. اگر زنده ماندى و او را درك كردى، گواهى امامت او را در نزد شيعيان من نيز ابراز نما و هر كس از جانشين من پرسيد او را معرفى من.
۹ عبدالله مرحوم گويد: به قصد مدينه از بصره بيرون شدم، در بين
راه، موسى بن جعفر عليه السلام را ملاقات كردم كه او را به سمت بصره مى بردند. حضرت دنبال من فرستاد و من خدمت رسيدم. نامه اى به من دادند كه آن را به مدينه برسانم. عرض كردم: نامه را به چه كسى تسليم كنم؟ فرمود: به فرزندم على. زيرا او وصى ّ و امام پس از من و بهترين فرزندان من است.
https://eitaa.com/zandahlm1357