هر چند كتاب هاى تاريخى به دو سؤالى كه ما عنوان كرده ايم نپرداخته اند، ولى ما شواهد بسيارى يافته ايم بر اين مطلب كه مردم نسبت به آن چه كه در دل مأمون مى گذشت، بسيار شك روا مى داشتند. از باب مثال، صولى وقفطى و ديگران داستان « عبدالله بن ابى سهل نوبختى ستاره شناس را چنين نقل كرده اند كه وى براى آزمايش مأمون اظهار داشت كه زمان انتخاب شده براى بستن بيعت وليعهدى، از نظر ستاره شناسى، مناسب نمى باشد. اما مأمون كه اصرار داشت بيعت حتمأ بايد در همان زمان بسته شود براى هرگونه تأخير يا تغييرى در وقت، وى را به قتل تهديد مى كرد. (۱۳) امام هدف هاى مأمون را مى شناخت در فصل « پيشنهاد خلافت و امتناع امام از پذيرفتن آن » موضع او را بيان كرديم. در آن جا دريافتيم كه امام به جاى موضع سازشگرانه يا موافق در برابر پيشنهاد خلافت، خيلى سرسختانه مقاومت مى كرد. چرا؟ زيرا كه او به خوبى دريافته بود كه در برابر يك بازى خطرناكى قرار گرفته كه در بطن خود مشكلات و خطرهاي بسيارى را هم براى خود او، هم براي علويان و هم براي سراسر امّت اسلامى، مى پرورد. امام به خوبى مى دانست كه قصد مأمون ارزيابى نيّت درونى اوست يعنى مى خواست بداند آيا امام به راستى شوق خلافت در سر مى پروراند، كه اگر اين گونه است هر چه زودتر به زندگيش خاتمه دهد. آرى اين سرنوشت افراد بسيارى پيش از اين بود. مانند محمد بن محمد بن يحيى بن زيد (همراه ابوالسرايا)، محمد بن جعفر، طاهر بن حسين، و ديگران.. از اين گذشته، مأمون مى خواست پيشنهاد خلافت را زمينه ساز براى اجبار بر پذيرفتن ولايتعهدى بنمايد. چه همان گونه كه در فصل « شرايط بيعت » گفتيم چيزى كه هدف‌ها و آرزوهاى وى را برمى آورد قبول وليعهدى از سوى امام بود نه خلافت. پس به اين نتيجه مى رسيم كه مأمون هرگز در پيشنهاد مقام خلافت جدّى نبود ولى در پيشنهاد مقام وليعهدى چرا. https://eitaa.com/zandahlm1357