پاسخ به سؤال دوّم
سؤال اين بود:
اگر امام پيشنهاد مأمون را جدّى تلقى كرده خلافت را مى پذيرفت، در آن صورت مأمون چه موضعى اتّخاذ مى كرد؟ ممكن است پاسخ اين گونه دهيم كه مأمون به خوبى خود را آماده مقابله با هر گونه رويداد از اين نوع كرده بود، و اساسأ مى دانست كه براى امام غير ممكن است كه در آن شرايط پيشنهاد خلافت را بپذيرد، چه هرگز آمادگى براى اين كار را نداشت و اگر هم تن به آن درمى داد عملى اقتخارآميز و غير قابل توجيه بود.
امام مى دانست كه اگر قرار باشد زمام خلافت را خود به دست بگيرد بايد به عنوان رهبر راستين ملّت، حكومت حق و عدل را برپا كند، يعنى احكام خدا را مانند جدّش پيامبر (ص) و پدرش على (ع) مو به
مو به مرحله اجرا درآورد. ولى چه بايد كرد كه مردم توان پذيرفتن چنان حكومتى را نمى داشتند. درست است كه به لحاظ احساسات همراه اهل بيت بودند، ولى هرگز تربيت صحيح اسلامى نيافته بودند تا بتوانند احكام الهى را به آسانى پذيرا شوند. ملتى كه به زندگى در حكومت عباسى و پيش ازآن به شيوه حكومت بنى اميّه خو گرفته بودند، اجراى احكام خداوند امرى نامأنوس برايش به شمار مى رفت و از اين رو به زودى سر به تمرّد برمى آورد.
مگر على (ع) نبود كه مى خواست احكام خدا را بر مردمى اجرا كند كه خودشان آنها را از زبان پيغمبر (ص) شنيده بودند، ولى به جاى حرف شنوى با آن همه تمرّد و مشكل برخورد كرد؟ اكنون پس از گذشتن دهها سال و خو گرفتن مردم با كژى و انحراف و عجين شدن سنّت هاى ناروا با روح و زندگى مردم، چگونه امام رضا (ع) مى توانست به پيروزى خود اميدوار باشد؟
همچنين، در جايى كه ابومسلم جان شصت هزار نفر را در زندانها گرفته بود و اين قربانيان افزون بر صدها هزار قربانى ديگرش بود كه در ميدان هاى جنگ طعمه شمشيرهاى سپاهيانش گرديده بودند.
https://eitaa.com/zandahlm1357