.......:
از كوثر دهانش آب حيات را نوشيدم
حضرت آيت الله حسن زاده آملي ميفرمايد: در عنفوان جواني و آغاز درس زندگاني كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو در فراگرفتن صرف و نحو در سحرخيزي و تهجد عزمي راسخ و ارادتي ثابت داشتم، در رؤياي مبارك سحري به ارض قدس رضوي تشرف حاصل كردهام و به زيارت جمال دل آراي ولي الله اعظم ثامن الحجج علي بن موسي الرضا عليه السلام و علي ابنائه آلاف التحية و الثناء نائل شده ام.
در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام عليه السلام
[صفحه ۹۰]
مشرف شوم، مرا به مسجدي بردند كه در آن مزار حبيبي از دوستان خداوند متعال بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده شود من از روي عشق و علاقه مفرطي كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم، سپس به پيشگاه والاي امام هشتم سلطان دين رضا «روحي لتربته الفداء» و خاك درش تاج سرم رسيده و عرض ادب نمودم، بدون اينكه سخني بگويم امام عليه السلام كه آگاه به سر من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل آب حيات علم ميدانست فرمود: نزديك بيا نزديك رفتم و چشم به روي امام عليه السلام گشودم، ديدم با دهانش آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه: بنوش، امام عليه السلام خم شد و من زبانم را در آوردم و
با تمام حرص و ولع كه گويي
خواستم لبهاي امام را بخورم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همان حال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤمنين عليه السلام هزار در علم و از هر دري هزار در ديگر به روي من گشوده شد پس از آن امام عليه السلام طي الارض را
[صفحه ۹۱]
عملا به من بنمود كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيداري من بهتر بود به در آمدم به آن نويد سحرگاهي اميدوارم كه روزي به گفتار حافظ شيرازي سخن به ترنم آيم كه:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
https://eitaa.com/zandahlm1357