#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: مرحمت حضرت مرحوم سيد نعمة الله بن سيد عبدالله موسوي شوشتري جزائري صاحب كتاب انوار نعمانيه و مقامات النجاة و غير هما در كتاب زهر الربيع خود فرموده: زمانيكه من مشرف به زيارت حضرت علي بن موسي الرضا (ع) شدم هنگام مراجعت در سنه هزار و يكصد و هفت از راه استر آباد عبور كردم. در استر آباد يكي از افاضل سادات و صلحاء براي من نقل كرد كه چند سال قبل در حدود سال هزار و هشتاد طائفه تركمن هجوم آوردند به استر آباد و اموال مردم را بردند و زنها را اسير كردند. از جمله دختري را كه بردند، مادر بيچاره اش بغير از او فرزندي نداشت و چون آن پيرزن به چنين بليه اي گرفتار شد روز و شب در فراق دختر خود گريه مي‌كرد و آرام و قرار نداشت. تا اينكه با خود گفت حضرت رضا صلوات الله عليه ضامن بهشت شده است براي كسي كه او را زيارت كند پس چگونه مي‌شود كه ضامن برگشتن دختر من بمن نشود. پس خوب است كه من به زيارت آن بزرگوار بروم و دختر خود را از آن حضرت بخواهم اين بود كه حركت كرد و به زيارت آن حضرت رسيد و دعا مي‌كرد و دختر خود را طلب مي‌نمود. اما از آن طرف دختر را كه اسير كرده بودند بعنوان كنيزي بتاجر بخارائي فروختند و آن تاجر دختر را بشهر بخارا برد تا بفروشد و در بخارا شخص مومن و صالحي از تجّار در عالم خواب ديد كه در درياي عظيمي دارد غرق مي‌شود و دست و پا مي‌زند تا اينكه خسته شد و نزديك بود هلاك شود ناگاه ديد دختري پيدا شد و دست دراز كرد و او را از آب بيرون كشيد و از دريا نجات يافت. تاجر از آن دختر اظهار تشكر كرد و از خواب بيدار شد لكن آنروز از آن خواب بسيار متفكر و حيران بود تا اينكه جلوي حجره تجارتي خود بود كه ناگاه شخصي نزد وي آمد و گفت من كنيزي دارم و مي‌خواهم او را بفروشم و اگر تو بخواهي او را خريداري كن و سپس دختر را بر او عرضه داشت تا چشم آن مؤمن به دختر افتاد ديد همان دختري است كه ديشب در خواب ديده با خوشحالي و تعجب تمام او را خريد و به خانه آورد و از حال او و حسب و نسب او پرسيد. آن دختر شرح حال خود را مفصلاً بيان كرد مرد مؤمن و تاجر از شنيدن قصه دختر غمگين و فهميد دختر مومنه و شيعه است پس به آن دختر گفت باكي بر تو نيست و ناراحت و غمگين نباش زيرا من چهار پسر دارم و تو هر كدام از آنها را بخواهي براي خود بعنوان شوهري اختيار كن. دختر گفت به يك شرط و آن اينكه مرا با خود به مشهد مقدس به زيارت حضرت رضا (ع) ببرد. پس يكي از آن چهار پسر اين شرط را قبول كرد و دختر را به حباله نكاح خود درآورد آنگاه زوجه خود را برداشت و به عزم عتبه بوسي حضرت ثامن الائمه ارواحنا له الفداء حركت نمود. لكن دختر در بين راه بيمار شد و شوهر بهر قسمي بود او را بحال مرض به مشهد مقدس رسانيد و جائي براي سكونت اختيار و اجاره نمود و خود مشغول پرستاري گرديد و لكن از عهده پرستاري او برنمي آمد در حرم مطهر حضرت رضا (ع) از خداي تعالي درخواست كرد كه زني پيدا شود تا توجه و پرستاري از زوجه بيمارش نمايد. چون اين حاجت را از درگاه خدا طلبيد و از حرم شريف بيرون آمد در دار السياده كه يكي از رواق‌هاي حرم شريف رضوي است پيرزني را ديد كه رو بجانب مسجد مي‌رود. به آن پيرزن گفت اي مادر، من شخصي غريبم و زني دارم بيمار شده و من خودم از پرستاري او عاجزم خواهش دارم اگر بتواني چند روزي نزد من بيائي و براي خدا پرستاري از مريضه من بنمائي. آن زن هم در جواب گفت: منهم اهل اين شهر نيستم و به زيارت آمده‌ام و كسي را هم ندارم و حال محض خوشنودي اين امام مفترض الطاعه مي‌آيم. سپس با هم به منزل رفتند در حاليكه مريضه در بستر افتاده بود و ناله مي‌كرد و روي خود را پوشيده بود. پيرزن نزديك بستر رفت و روي او را باز كرد ديد آن مريضه دختر خود اوست كه از فراقش مي‌سوخت. پيرزن تا دختر را ديد از شوق فرياد زد كه به خدا قسم اين دختر من است. دختر تا چشم باز كرد مادر خود را ببالين خود ديد به گريه درآمد كه اين مادر من است آنگاه مادر و دختر يكديگر را در آغوش گرفتند و از مرحمت‌هاي امام هشتم صلوات الله عليه اظهار مسرت و خوشحالي نمودند. [۴۰]. وادي سينا ستي يا روضه خلد برين بارگاه قبله هفتم امام هشتمين حبّذا اين بارگاه بهتر از وادي طور فرّحا اين پايگاه برتر از عرش برين يا لها من روضة واللّه روض من جنان بابي ثاويه طبتم فادخلوها خالدين هركه خواهد گو بيا و هر كه خواهد گو برو هذه جنّات عدن ازلفت للمتّقين https://eitaa.com/zandahlm1357