.......:
فصل اول در بیان اجمالى طهور است
چنانچه در سابق اشاره به آن شد، از براى نماز غیر از این صورت حقیقتـى اسـت و غیـر از ایـن
ظاهر باطنى است؛ و همان طور که صورت آن را آداب و شرایط صوریه ایـست، بـاطن آن را نیـز
آداب و شرایطى است که شخص س الک باید آنها را مراعات کند . پس، از براى طهارت صـورت و
آدابِ صورتى است که بیان آنها از وظیفه این اوراق خارج است، و فقهاء مـذهب جعفـرى أعلـى
اللَّه کَلمتَهم و رفَع اللَّه درجتَهم بیان آن را فرموده اند. و اما آداب باطنیه و طهور باطنى را ما بـه
طور اجمال بیان مىنماییم :
باید دانست که چون حقیقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حـق جـلّ و عـلا
است، براى وصول به این مقصد بـزرگ و غایـت قـصوى طهـاراتى لازم اسـت کـه مـاوراى ایـن
طهارات است . و خارهاى این طریق و موانع این عروج قذاراتى است که با اتّصاف سالک به ی کـى
از آنها نتواند صعود به این مرقاة و عروج به این معراج نمود . و آنچه از قبیل ایـن قـذارات باشـد
موانع صلاة و رجز شیطان است؛ و آنچـه معـین سـالک اسـت در سـیر و از آداب حـضور اسـت
شرایط این حقیقت است . و بر سالک الى اللَّه لازم است که در اول امر رفع موانع و قذارات کنـد
تا اتّصاف به طهارت و حصول طهور که از عالم نور است براى او میسور شود؛ و تا تطهیر جمیـع
قذارات ظاهریه و باطنیه و علنیه و سرّیه نشود، سالک را حظّى از محضر و حضور نخواهد بود
پس، اولین مراتب قذارات، قذارات آلات و قواى ظاهریه نفس است بـه لـوث معاصـى و قـذار ات
نافرمانى حضرت ولى النّعم؛ و این دام صورى ظاهرى ابلیس است . و انسان تا در ایـن دام مبـتلا
است، از فیض محضر و حصول قرب الهى محروم است . و کسى گمان نکنـد کـه بـدون تطهیـر
ظاهر مملکت انسانیت مى توان به مقام حقیقت انسانیت نایل شود یا مى تواند تطهیر باطن قلـب
نماید [، که ]این غرورى است شیطانى و از حیله هاى بزرگ ابلـیس اسـت؛ زیـرا کـه کـدورات و
ظلمتهاى قلبى با معاصى، که غلبه طبیعت بر روحانیت است، افزوده مى شود؛ و تا سـالک فـتح
مملکت ظاهر نکند، از فتوحات باطنیه، که مقصد بزرگ است، بکلّى محـروم اسـت و راهـى بـه
سعادت براى او گشود ه نگردد . پس یکى از موانع بزرگ این سلوك قذارات معاصى است کـه بـا
آب پاك و پاکیزه توبه نصوح باید آن را تطهیر کرد .
و باید دانست که تمام قواى ظاهریه و باطنیه را که حقّ تعالى به مـا عنایـت فرمـوده و از عـالم
غیب نازل نموده اماناتى است الهى که طاهر از جمیع قذارات و پاك و پاکیزه بوده بلکـه متنـور
به نور فطرت اللّهى، و از ظلمت و کدورت تصرّف ابلیس دور بـوده؛ و چـون در ظلمتکـده عـالم
طبیعت نازل و دست تصرّف شیطان واهمه و خیانت ابلیس به آنها دراز شده، از طهارت اصلیه و
فطرت اولیه بیرون آمده و به انواع قذارات و ارجـاس شـیطانی ه آلـوده گردیـده اسـت . پـس اگـر
سالک الى اللَّه با تمسک به ذیل عنایت ولى اللَّه دست تـصرّف شـیطان را دور نمـود و مملکـت
ظاهر را طاهر کرد و امانات الهیه را چنانچه تحویل گرفته بود ردنمود، خیانت به امانت ننموده؛
و اگر کرده بود، مورد غفران و ستّاریت شود و از جهت ظاهر آسـوده خـاطر شـود و بـه تخلیـه
باطن از ارجاس اخلاق فاسده قیام کند . و این مرتبه دوم از قذارات است کـه فـسادش بیـشتر و
علاجش صعبتر است و اهمیتش در نزد اصحاب ارتیاض بیشتر مى باشد؛ زیرا که تا خلق بـاطنى
نفس فاسد و قذارات معنوى به آن احاطه نموده، لایق مقام قـدس و خلـوت انـس نـشود، بلکـه
مبدأ فساد مملکت ظاهرِ نفس اخلاق فاسده و ملکات خبیثه آن است . و تا سالک تبدیل ملکات
سیئه را به ملکات حسنه ننماید، از شرور اعمـال مـأمون نیـست؛ و اگـر بـه توبـه موفّـق شـود،
استقامت آن، که از مهمات است میسر نمى شود. پس، تطهیر ظاهر نیز متوقّف به تطهیـر بـاطن
است؛ علاوه بر آن، که خود قذارات باطنیه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنّم اخـلاق، کـه
به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر است از جهنّم اعمال، مى باشد. و اشاره به ایـن معنـى در
اخبار اهل بیت عصمت بسیار است
پس، سالک الى اللَّه را این طهارت نیز لا زم است . و پس از آن که لوث اخـلاق فاسـده را بـا آب
طاهر پاکیزه علم نافع و ارتیاض شرعى صالح از لوح نفس شست و شو نمود، باید اشـتغال پیـدا
کند به تطهیر قلب، که ام القرى و به صلاح آن همه ممالک صالح، و بـه فـساد آن همـه فاسـد
مىشوند. و قذارت عالم قلب مبدأ تمام قذارات است. و آن عبارت از تعلّق به غیر حق و توجه به
خود و عالم است . و منشأ آن حب دنیا، که بالاترین خطاها است، و حب نفـس، کـه مـادر همـه
امراض است، مى باشد. و تا ریشه این محبت در قلب سالک اسـت، از محبـت اللَّـه اثـرى در آن
حاصل نشود و راهى به سر منزل مقصد و مقصود پیدا نمى کند. و تـا سـالک را بقایـائى از ایـن
محبت در قلب است، سیر او الى اللَّه نیست بلکه ال