ى اینَ و الى ( اینَ 143 دیگر تطهیر از اعتماد به خلق است که آن شرك خفى ،بلکه نـزد اهـل معرفـت شـرك جلـى است. و آن تطهیر حاصل شود به توحید فعلى حق جلّ و عـلا کـه سرچـشمه جمیـع طهـارات قلبیه است . و باید دانست که مجرد علم برهـانى و قـدم تفکّـرى در بـاب توحیـد فعلـى نتیجـه مطلوبه ندارد، بلکه گاه شود که کثرت اشتغال به علوم برهانیه سبب ظلمت و کدورت قلب شود و انسان را از مقصد اعلى از دارد؛ و در این مقام گفته انـد : العلْـم هـو الحجـاب الْـاکْبر (144 .(بـه عقیده نویسنده جمیع علوم عملى است حتى علم توحید . شاید از کلمه توحید که تفعیل اسـت عملى بودن آن نی ز استفاده شود؛ چه که به حـسب مناسـبت اشـتقاق، توحیـد از کثـرت رو بـه وحدت رفتن و جهات کثرت را در عینِ جمع مستهلک و مضمحلّ نمودن است؛ و این معنى بـا برهان حاصل نیاید، بلکه به ریاضات قلبیه و توجه غریزى به مالک القلوب باید قلـب را از آنچـه برهان افاده نموده آگاه ن مود تا حقیقت توحید حاصل شود . بلى، برهان به ما مى گویـد : لا مـؤَثِّرَ ( فى الوجود الَّا اللَّه 145 ) .(و این یکى از مهانى لا اله الّا اللَّه 146 (است، و به برکـت ایـن برهـان دست تصرّف موجودات را از ساحت کبریاى وجود کوتاه مى کنیم و ملکوت و ملک عـوالم را بـه صاحبش رد مـى ( کنـیم و حقیقـت لَـه مـا فـىِ الـسموات و الْـارضِ 147 (و بیـده ملَکُـوت کُـلِّ (ءشَى 148 ) (و هو الَّذى فى السماء اله و فى الْارضِ اله 149 (را اظهـار مـى کنـیم، ولـى تـا ایـن مطلب برهانى به قلب نرسیده و صورت باطنى قلب نشده، ما از حد علم به ح د ایمـان نرسـیدیم و از نور ایمان که مملکت باطن و ظاهر را نورانى کند بهره و نصیبى نداریم . و از این جهت است که با داشتن برهان بر این مطلب شامخ الهى، باز در تکثیر واقعیم و از توحیـد، کـه قـرّة العـین اهل اللَّه است، بى خبریم؛ کوس لا مؤثِّرَ فى الوجود الّا اللَّه مىزنیم و چشم طمع و دسـت طلـب پیش هر کس و ناکس داریم : پاى استدلالیان چوبین بود پاى چوبین سخت بىتمکین بود(150( و این تطهیرْ از مقامات بزرگ سالکین است . و پس از این مقام مقامات دیگرى است کـه از حـد ما خارج است؛ و شاید در خلال این اوراق به مناسبت ان شاء اللَّه ذکرى از آن پیش آید . باب دوم در اعتبارات قلبیه ستر عورت است چون سالک الى اللَّه خود را حاضر در محضر مقدس حق جلّ و علا دید، بلکـه بـاطن و ظـاهر و سرّ و علن خود را عین حضور یافت، چنانچه از کافى و توحید روایت شـده کـه حـضرت صـادق علیه السلام فرمود : إِنَّ روحالْمؤْمنِ لَاشَد اتّصالًا بِرُوحِ اللَّه منْ اتّصالِ شُـعاعِ الـشَّمسِ بِهـا (151 .( بلکه به برهان قوى متین در علوم عالیه پیوسته است که جمیع دائره وجود از اعلى مراتب غیب تا ادنى منازل شهود عین تعلق و ربط و محض تدلّى و فقر است به قیوم مطلق جلّت عظمتـ ه، و شاید اشاره به این معنى باشد آیه مبارکه یا ایها النّاس انْتُم الْفُقَـراء الَـى اللَّـه و اللَّـه هـو الْغَنـى الْحمید(152 .(چه اگر موجودى از موجودات در حـالى از حـالات و آنـى از آنـات و حیثیتـى از حیثیات تعلّق به عزّ قدس ربوبى نداشته باشـد از بقعـه ام کـان ذاتـى و فقـر خـارج و در حـریم وجوب ذاتى و غنا داخل گردد . و عارف باللَّه و سالک إلى اللَّه باید این مطلب حقّ برهانى و ایـن لطیفه الهیه عرفانیه را به واسطه ریاضات قلبیه از حد عقـل و برهـان در لـوح قلـب نگاشـته بـه سرحد عرفان رساند تا آن که حقیقت ایمان و نور آن در دلش جلوه کند . و اصحاب قلوب و اهل اللَّه از حدایمان به منزل کشف و شهود قدم گذارند . و آن با شدت مجاهده و خلوت مـع اللَّـه و عشق باللَّه حاصل شود؛ چنانچه در مصباح الشریعۀ گوید که حضرت صادق علیه السلام فرمود : الْعارِف شَخْصه مع الْخَلْقِ و قَلْبه مع اللَّه . لَو سهى قَلْبه عنِ اللَّه طَرْفَۀَ عـینٍ، لَمـات شَـوقاً الَیـه و . الْعارِف امینُ ودائعِ اللَّه وکَنْزُ اسرارِه ،و معدنُ نُورِه ،ودلیلُ رحمته على خَلْقه ،و مطیۀُ علومـه،و میزانُ فَضْله قَد غَنى عنِ الخَلْقِ و المراد و الدنْیا؛ و لا مونس لَه سوى اللَّه؛ و لا نُطْقَ و لا اشـارةَ و ( لا نَفس الّا باللَّه و للَّه و منَ اللَّه و مع اللَّه 153 .( بالجمله، سالک چون خود را به جمیع شئون عین حضور دید، سـتر جمیـع عـورات . ظاهریـه و باطنیه کند براى حفظ محضر و ادب حضور . و چون دریافت که کشف عورات باطنـه در محـضر حق قباحت و فضاحتش بیشتر از کشف عورات ظاهره است به مقتضاى حدیث انَّ اللَّـه لا ینْظُـرُ ( الى صورِکُم ،و لکنْ ینْظُرُ الى قُلوبِکُم 154 .(و عورات باطنـه ذمـایم اخـلاق و خبائـث عـادات و احوال ردیه خلقیه است که انسان را از لیاقت محضر و ادب حضور سـاقط مـى کنـد . و ایـن اول مرتبه از هتک ستور و کشف عورات است . و باید دانست که اگر با پرده ستّاریت و