.......:
فصل پنجم در بعضى از آ داب حیعلات است
و چون سالک الى اللَّه با تکبیرات اعلان عظمت حق تعالى را از توصیف نمـود و بـا شـهادت بـه
الوهیت قصر توصیف و تحمید بلکه هر تأثیر را در حق نمـود و خـود را از لیاقـت قیـام بـه امـر
انداخت و با شهادت به رسالت و ولایت اختیار رفیق و مصاحب کرد و تمـسک بـه مقـ ام قـدس
خلافت و ولایت پیدا نمود - کما قیل : ( الرّفیقُ ثُم الطَّریق 215 (- پـس از آن، بایـد بـه صـراحت
لهجه قواى ملکیه و ملکوتیه را مهیا نماید براى نماز و اعلان حضور را به آنها بدهد بقولـه : حـى
على الصلاة . و تکرار آن براى تنبیه کامل و ایقاظ تام است؛ یا یک ى به قواى مملکت داخل است،
و دیگر به قواى مملکت خارج است؛ چه که آنها نیز در این سفر با انسان سالکند، چنانچه اشاره
به آن گردید و بیاید .
و در این مقام ادب سالک آن است که قلب و قواى خود را تفهیم کند و به باطن قلـب بفهمانـد
قرب حضور را تا خود را مهیا کند براى آ ن، و آداب صوریه و معنویه را کاملًا مراقبت نماید. پـس
از آن، سرّ صلاة و نتیجه آن را اجمالًا اعلان کند بقوله : حى على الفَلاح و حى على خَیرِ العمل تا
فطرت را بیدار نماید؛ زیرا که فلاح و رستگارى سعادت مطلقه است، و فطرت همه بـشر عاشـق
سعادت مطلقه است، زیرا که فطرت کمال طلب و راحت طلب است و حقیقـت سـعادت کمـال
مطلق و راحت مطلق است . و آن در نماز که خیر الاعمال اسـت قلبـاً و قالبـاً و ظهـوراً و بطونـاً
حاصل آید، زیرا که صلاة به حسب صورت و ظاهر، ذکر کبیر و جامع است و ثناى به اسم اعظم
است که مستجمع جمیعِ شئون ال هیه است، و از این جهت اذان و اقامه مفتتح اسـت بـه اللَّـه و
مختتم است به آن؛ و اللَّه اکبر در جمیع حالات و انتقالات نماز تکرار شـود و توحیـدات ثلاثـه،
که قرة العین اولیاء است، در نماز حاصل شود؛ و صورت فناء مطلق و رجوع تـام در آن آمیختـه
است. و به حسب باطن و حقیقت ، معراج قرب حق است و حقیقـت وصـول بـه جمـال جمیـل
مطلق است و فناى در آن ذات مقدس است، که فطرت بر آن عاشـق اسـت؛ و طمأنینـه تامه و
راحت مطلقه و سعادت عقلیه تامه به آن حاصل آید- ( الا بِذکْرِ اللَّه تَطْمئنُّ الْقُلُوب 216 .(
پس، کمال مطلق، که وصول بفناء اللَّ ه و اتصال به بحر غیر متناهى وجوبى است و شهود جمـال
ازل و استغراق در دریاى نور مطلق است، در نماز حاصل شود؛ و راحتى مطلق و استراحت تام و
طمأنینه کامله نیز در آن پیدا شود؛ و دو رکن سعادت حاصل آید . پس، نماز فلاح مطلق اسـت،
و آن خیر الاعمال است . و سالک باید این لطیفه الهیه را با تکرار و تذکّر تام به قلـب بفهمانـد و
فطرت را بیدار کند؛ و پس از ورود به قلب، فطرت از جهت کمال و سعادت طلبى به آن اهمیـت
دهد و از آن محافظت و مراقبت نماید. و در تکرار آنها نیز همان نکته است که گفته شد .
و چون سالک بدین مقام رسید، اعلان حضو ر دهد فقَد قامت الصلوة . پس، باید خود را در حضور
مالک الملوك عوالم وجود و سلطان السلاطین و عظیم مطلق ببیند؛ و به قلـب خـود خطرهـاى
حضور را که همه اش به قصور و تقصیر امکانى رجـوع کنـد، بفهمانـد، و بـا کمـال شـرمندگى و
خجلت از عدم قیام به امر و قدم خوف و رجا وار د شود؛ و وفود به کریم کند و خود را داراى زاد
و راحله نبیند و قلب خود را از سلامت تهى بیند و عمل خویش را از حسنات نداند و به پشیزى
نشمرد. و اگر این حال در قلبش مستحکم شد، امید است که مورد عنایـت گـردد : امـنْ یجیـب
الْمضْطَرَّ اذا دعاه ویکْشالسوء. ( وصلٌ و تَتْمیم
محمد بن یعقوب، باسناده عن ابى عبد اللَّه علیه السلام، قال : اذا اذَّنْـت و اقَمـت ،صـلّى خَلْفَـک
صفّانِ منَ الْملائکۀِ؛ و اذا اقَمت ،صلّى خَلْفَک صف منَ الْملائکۀِ (218 .(و احادیث به این مضمون
زیاد است. و در بعض ( اخبار است که حد صف بین مشرق و مغرب است 219 .(
و در ثواب الاعمال است که حضرت صادق فرمود : کسى که نماز کند با اذان و اقامه، دو صـف از
ملائکه پشت سرش نماز کند؛ و کسى که نماز کند با اقامه بدون اذان، پشت سرش یک صـف از
ملائکه نماز کند . راوى سؤال مى کند که مقدار هر صفى چقدر است . فرمود: اقلش ما بین مشرق
و مغرب است، و اکثرش ما بین آسمان و زمین است . و در بعضى روایات است که اگر اقامـه بـه
غیر اذان گفت، از طرف راست او یک ملک و از طرف چپش یک ملک بایستد (220 (- الى غیـر
ذلک من الاخبار . و اختلاف اخبار شاید به واسطه اختلاق معـا رف و خلـوص نمـازگزاران باشـد؛
چنانچه از بعضى روایات باب استفاده شود؛ مثل روایتى که وارد شـده راجـع بـه نمـاز بـا اذان و
اقامه در بیابان یا ارض قفراء(221 .(
بالجمله، چون سالک خود را پیشواى ملائکۀ اللَّه دیـد و قلـب خـود را پیـشواى قـواى ملکیـه و
ملکوتیه دید و به اذان و اقامه مجتمع کرد قواى ملکیه و ملکوتیه خود را و بر او اجتماع نمودند
ملائکۀ اللَّه، قلب را که اف