.......:
انصاف موجب بینایی و اسباب سعادت است
آیا عقل هیچ ذی عقلی قبول مینماید که پیغمبر اولوالعزمی مانند موسی کلیم اللّه العیاذ باللّه آن قدر بی معرفت و خشن
باشد که عوض اطاعت امر پروردگار رسول او را چنان محکم سیلی بزند که چشمش را کور بنماید؟
شما را بخدا اگر کسی بگوید که جناب حافظ را شخص بزرگی دعوت مهمانی نموده عوض قبول دعوت قاصد و پیام آورنده را حافظ سیلی زده و چشمش را کور نموده شما خنده نمی کنید حافظ نمی فرماید این مطلب توهین بمن است چه آنکه پس از یک عمر تحصیل علم و تزکیه نفس آن قدر معرفت پیدا ننمودم که بفهمم پیام آورنده تقصیری ندارد و علاوه بر آنکه احترام بمن نموده و از طرف شخص بزرگی مرا بمهمانی خوانده.
از هیچ آدم پست جاهل قسیّ القلبی چنین عملی صادر نمی گردد تا چه رسد به کلیم اللّه پیغمبر اولو العزم که اولی و احق بمعرفت اللّه است چگونه ممکن است پیغام دعوت پروردگار را نادیده گرفته بعلاوه ملک پیام آورنده را که هیچ گناهی جز آوردن پیام نداشته سیلی بزند و چشم او را کور بنماید!
غرض از ارسال رسل هدایت بشر و بازداشتن آنها است از افعال حیوانیت که در تحت تأثیر نفس حیوانی قرار نگیرند و آثار سبعیّت از آنها صادر نگردد.
ظلم و تعدّی حتّی بحیوانات از یک بشر جاهل بی معرفت قبیح است تا چه رسد از پیغمبر اولو العزم آن هم نسبت بمقام ملک مقرّبی که رسول و پیام آورنده پروردگار باشد.
هر شنونده ای میفهمد که چنین خبری جعل و بهتان است و جعل کنندگان چنین خبری قطعا غرضی نداشتند جز عدم ادراک و اهانت بمقام نبوّت و یا کوچک و خوار نمودن انبیاء عظام را دو نزد جامعۀ بشر.
داعی از امثال ابو هریره تعجّبی ندارم چه آنکه او آدمی بوده است که علمای خودتان نوشته اند برای شکم پر نمودن از سفرۀ چرب و شیرین معاویه خبرها جعل نموده و خلیفه عمر برای جعل خبر او را تازیانه زد بقسمی که پشت او خون آلود گردید.
ولی تعجب داعی از آن اشخاصی است که واجد مقام عالی علم و دانش بوده چگونه فکر نکرده امثال این اخبار خرافی را در کتابهای خود ثبت نموده و دیگران از
علماء امثال جناب حافظ هم این نوع کتابها را تالی تلو کلام اللّه قرار داده و بدون مطالعه و تأمل بگویند هما اصح الکتب بعد القرآن!
پس وقتی در کتب عالیه خودتان چنین اخبار خرافی مندرج است حق ندارید زبان اعتراض بکتب شیعه و اخباری که در آنها درج است و غالبا قابل توجیه و تأویل میباشند باز نمائید.
معذرت میخواهم خیلی حاشیه رفتم الکلام یجر الکلام برگردیم باصل مطلب و در اطراف خبری که شما نقل نمودید بحث نمائیم و ببینیم که آیا چنین خبری قابل حلّ است یا خیر.
بدیهی است که هر عالم صالح منصفی وقتی باین قبیل خبرهای واحد و مبهم بر میخورد (که در کتب ما و شما بسیار است) در مقابل هزارها اخبار صحیح السّند و صریح العبارة اگر قابل اصلاح است اصلاح میکند و الاّ مطرودش میدارد و یا لا اقل در مقابل آنها سکوت مینمایند.
نه آنکه آنها را حربه تکفیر قرار داده و حمله ببرادران دینی خود نمایند.
الحال در خود این خبر هم چون تفسیر صافی موجود نیست و از سلسله سندش بی خبریم و نمی دانیم در کجا و چه گونه نقل نموده و آیا خود بیانی در اطراف آن نموده یا نه بایستی دقت کنیم ببینیم قابل اصلاح است یا خیر.
داعی- با فکر ضعیفم در اطراف این خبر همچو تصوّر مینمایم که فرمودۀ آن حضرت یا محمولست بر قاعدۀ معروفۀ ما بین متکلّمین که علم تامّ بمعلول علم تامّ بعلّة است یعنی همین که امام را من حیث انّه امام شناخت البته خدا را شناخته است.
و یا محمول بر مبالغه است مانند کسی که بگوید هر کس وزیر اعظم را بشناسد او است کسی که پادشاه را شناخته و قرینۀ بر این مبالغه نصّ سوره توحید و سایر آیات قرآنیه و اخبار کثیره ای است که از خود أبا عبد اللّه الحسین و سایر أئمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین در اثبات توحید خالص رسیده.
پس میتوان گفت مقصود از این خبر آنست که شناختن امام از اعظم عباداتی است
که غایت خلقت جنّ و انس بوده همین است معنی محالّ معرفة الله. در زیارت جامعه مأثوره از أئمۀ طاهرین علیهم السّلام.
و ممکن است قسم دیگری هم معنی کنیم چنانچه محقّقین در این قبیل امور معنی نموده اند که فاعل هر فعل و بانی هر بنائی را از استحکام فعل و بنای وی میتوان شناخت پس هر بنا و اثر وی خود یک دلیل کاملی است بر یک جهتی از جهات وی.
چون رسول خدا و آل طاهرینش صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین جمیع مقامات امکان اشرف را دارا بودند لذا اثری محکم تر و مخلوقی جامع تر از آنها نبود.
پس راهی که بسوی معرفت خدا واضح تر و جامع تر از ایشان باشد وجود نداشته پس محلّ معرفت خدا که حق معرفت ممکنه باشد از برای بندگان خدا نیست مگر ایشان.
انصاف موجب بینایی و اسباب سعادت است
آیا عقل هیچ ذی عقلی قبول مینماید که پیغمبر اولوالعزمی مانند موسی کلیم اللّه العیاذ باللّه آن قدر بی معرفت و خشن
باشد که عوض اطاعت امر پروردگ