✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
نميدانم چه مي خواهم بگويم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس بازست و افسوس
كه بال مرغ آوازم شكسته ست
نميدانم چه ميخواهم بگويم
غمي در استخوانم مي گدازد
خيال ناشناسي آشنا رنگ
گهي ميسوزدم گه مينوازد
گهي در خاطرم مي جوشد اين وهم :
كه در رگهام جاي خون روان است
سيه داروي زهراگين اندوه
فغاني گرم و خون آلود و پر درد
فرو مي پيچيدم در سينه ي تنگ
چو فرياد يكي ديوانه ي گنگ
كه مي كوبد سر شوريده بر سنگ
سرشكي تلخ و شور از چشمه ي دل
نهان در سينه مي جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاري كه ريزد
شرنگ خشمش از نيش جگرسوز
پريشان سايه اي آشفته آهنگ
زمغزم مي تراود گيج و گمراه
چو روح خوابگردي مات ومدهوش
كه بي سامان به ره افتد شبانگاه
درون سينه ام درديست خونبار
كه همچون گريه ميگيرد گلويم
غمي آشفته دردي گريه آلود
#سايه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺