مرا پاکیزه بپذیر رضوانه باهری توی آن صحرا، با آن شرایط سخت که دشمن، قداره اش را زیر پر قبایش بسته و از آن طرف زن و بچه دنبال کاروان است و بیم ترور امام می رود، آخرین نجوایه های آغاز یک سفر با خداوند در صحرای عرفه زیباترین بخش های مناجاتی مردی است که می داند چه چیز انتظارش را می کشد، مردی که برای احیای سنت رسول خدا به پا خواست و تمام ارج و قرب و حرمتی که در مدینه النبی داشته را فروگذاشته است. در این بزمی که او پیش از رسیدن به کربلا با خدایش دارد، از همه چیز می گذرد و خردترین اعضاء و جوارحش را به مالک ملک هستی می بخشد تا پاک تر از پاک پذیرفته شود، او می‌ داند که شهادت سنت خانوادگی شان است و مبادا که این خط به واسطه ی مرگ در بستر به نقطه پایان برسد آن وقت حسین علیه السلام دیگر عزیز عالم نمی شود! این همان نجوای آشنایی است که قرن ها بعد از دل تاریخ به نسل خمینی ره رسید، همان نسل که سربندهای سرخ شان روایت عاشورا بود و بال سبزشان امید به آمدن منتقم خون ثارالله... همان نسلی که عرفه را در بیابان های تب دار خوزستان و کردستان ایران جان خواندند و به رسم ادب گاهی پیکرهایشان در آن خاک جاماند تا وقتی راه کربلا باز شد، عطر تربت حسین علیه السلام از مرزهای ایران به مشام برسد. نجوای آشنای عرفه ثارالله قرن ها بعد در مردانی تجلی کرد که مرزهای ایران را نه یک خط آبی یا خاکی جغرافیایی بلکه یک خط قلبی دانستند و برای دفاع از حرم دختر آفتاب به سوریه رفتند و چون خون شیعه به جوش آمد از تکرار دوباره کربلا و طمع یزید دوران به این وادی مقدس، لباس دفاع از حرم پوشیدند، آن وقت بود که شیربچه های حیدر کرار دلاورانه با همه ی وجودشان به دنبال شهادت شتافتند، همانی که حسین علیه السلام در عرفه عاشقانه به خدایش گفت: «تو پناهگاه منی؛ تو کهف منی؛ تو مأمن منی» وقتی که راه ها و مذهب ها با همه فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمين با همه وسعتش، بر من تنگی می کند، و... اگر نبود رحمت تو، بی ترديد من از هلاک شدگان بودم. و اگر نبود محبت تو، بی شک سقوط و نابودی تنها پيش روی من می شد. حج نیمه تمام حسین علیه السلام قرن ها بعد با دعای پرورش یافتگان مکتب شیعه معنا شد، خدایا مرا پاک بپذیر... گویا مردانی که سال ها به دنبال معشوق خود بودند حج ناتمام کاروان عاشورا را تمام کردند تا خون شان خون بهای خون خدا باشد. @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97