کاش الان مثلا وسط روضه بودم ُ پورکاوه ناله میزد : [همه منتظرن ، مادرش برسه ..] منم صدا به صداش برای اون مادر برای اون گودال و برای اون لب ها اشک میریختم ُ ناله میکردم ..