از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست، دگر حوصلهای نيست🌱
سرگرم به خود زخمزدن در همهعمرم
هرلحظه جز اين، دست مرا مشغلهای نيست🌱
ديریست که از خانهخرابان جهانم
بر سقف فروريختهام چلچلهای نيست🌱
در حسرت ديدار تو آوارهترينم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نيست🌱
بگذشتهام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزیست که مشکلتر از آن مرحلهای نيست🌱
سرگشتهترين کشتی دريای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکلهای نيست🌱
من سلسلهجنبان دل عاشق خويشم
بر زندگیام سايهای از سلسلهای نيست🌱
يخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزيزان و مرا قافلهای نيست🌱
@zarboolmasall