کراماتی از
#امام_جواد علیه السلام
#قسمتاول
♦️اباصلت میگوید: پس از دفن حضرت رضا (علیه السلام)، به دستور ماُمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و بیخوابی شب به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به حضرت محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم و از خداوند خواستم به برکت ایشان در کار من گشایشی انجام دهد
♦️هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر امام جواد (علیه السلام) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود:
ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شدهای؟
عرض کردم به خدا سوگند سخت بی تابم!
فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد، و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد!
♦️سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که مرا نظاره میکردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم!
سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون
♦️اباصلت میگوید: همانگونه که حضرت فرمود: تا حال مامون را ندیده ام
عیون اخبار الرضا (ع)، ج. ۲، ص ۶۷۸
گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ
@besmellaherrahmanerrahimm
ذره بین 🇮🇷
@zarrehbin🇮🇷