#حکایت
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود،
بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد ،
تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد ،
تا او را نجات دهد و در مقابل،
گرگ مزدی به لک لک بدهد...
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد ،
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد ؛
گرگ به او گفت:"
همین که سرت را سالم از دهانم ،
بیرون آوردی باید خدا رو شکر کنی...!"
حکایت خیلی از آدمهایی اطراف ماست...
@zarrhbin🕊