صد توبه شوتِ چُپُخُم سازه، ولی سینه خرابه هر چند که گیرائیِ دودُش چو شرابه مِثِ کَلی گَشتم دوباره از غم هجرون از آتیشِ جورُش دلِ من مِثِ کبابه آواره شدم من مِثِ مجنون توو بیابون اِسفالت خیابونِ دِلُم بَسکی خرابه با کی بِگَم آخه به چه روزُم تو نِشوندی خود دونی و من دونم و چَشمی گه پر آبه صد توبه اگر باز فریب تو خورم باز با من سخن از عشق نگو چونکه سَرابه از دامِ دو زُلفُد نَمِگَم، چونکه مِترسَم یَگ وَخ تو گَمونُد بِرَسه پیچه دُ تابه شوتاب و دماغ‌سوختگی! این چه بساطیست؟ وَصلُد صنما قصه‌ی آتیشه دُ آبه 📚 وَختی گِه دِلُم خَش بود 📌 سلام، یادش بخیر اوروزا گِه هَمرِ آغ‌بابا مِرفتم پِسه تَه کُنی، آغ‌بابا خودش ناشتِیِ رو اِناخته مِکرد گِه یا نون و پنیر و خیار بود یا هندونه یا انگور، خداش بیامرزه آغ‌بابا، تا سفره و ناشتی اِناختون نَمِکرد اصاً اِسمی از پِسّه تَه کنی نَمِبرد... راسّی دَم و دستگاه برداشت محصول پسّه هم عبارت بود از پَردای بزرگی گِه مادرون از چادر و پارچای دَسِّ دوم مِدوخت یا اگه اوضاع اقتصادی آغ‌بابا خوب بود پَردایِ آماده گِه جنسُش مثل گونیای پلاستیکی بود دکون عباس چیلونگر مِخرید و دگِه به قول خودش اذیت عاروس نمکرد گه بشینه پرده بدوزه. یکی دگِه وسیله هم گِه توو پِسّه تَه کنی کاربرد زیادی داشته و داره و اگه نبود کار لینگ مِشد و پیش نَمِرَفت کَلیِ پِسّه تَه کنی بود که خود آغ‌بابا از مئرای درخت پِسّه دُرُس مِکرد گاهی هم اگه بازم اوضاع اقتصادی آغ‌بابا خوب بود آمادَش رو دکون غلام خراط مِخرید، راسّی شاید حالا جای کَلی رو چهارپایای فلزی گرفته گِه تو کِشونا بر درختای پِسّه زنجیر شده ولی باید بِدونم گِه چارپایه هیش وَخ جای کَلی رو نمگیره اوروزا آغ‌‌بابا بعد پِسّه تَه کنی "کَلی" رو به قول خودش گُلوِ درخت قام مِکرد تا سالِ دِگه کارُش لینگ نَمونه... جالبه بدونی حالا دِرَن درختای پِسّه رو طوری بار مِیارن گِه قد و قامتشون اندازه‌ی چمن گُل باشه ولی پربار، تا برداشت محصول پسّه راحت‌تر باشه، توو شهر ما شاید درختگای ایرویی کم باشه ولی توو احمدوا مِگَن فتُّ و فراوانه و دگِه کاری کَلی و چارپایه ندارن، اینم بگم و بِرَم گِه چِقه خشه توو هر حرفه و شغلی گِه هسی تحول و تنوع بِدِی، نمونش همین اصلاح درختای پِسّه توو شغل کشاورزیه، یکی دِگه بیی از بی‌معرفتیایی که در حقِ کُرتای پِسّه و درختاش مُکُنم دَس وردارم. "کَلی" توی کتابِ "وختی گِه دلم خَش بود" ایرو تعریف شده: چوبی که سر آن برگشته بود و با آن شاخه‌های بلند درخت انار را پائین می‌کشیدند و انارش را می‌چیدند بدون آنکه بالای درخت روند. 🌹 @zarrhbin