‍ ‍ 🔔 💠 دعوت از دکتر شریعتی : در سال ۴۶ که کتاب "محمد خاتم پیامبران" مطرح شد و به مناسبت آن کتاب، آقای مطهری از عده‌ای خواستند که مقاله بنویسند، از جمله مرحوم دکتر شریعتی بود. دکتر هم تازه دو سه سال بود که از فرانسه برگشته بود. ابتدا در مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی می‌کرد. آقای مطهری ایشان را دیده بود و خیلی از او خوشش آمده بود؛ یک جوان خوب که خیلی هم هوشمند و بااستعداد و نکته‌سنج و عمیق بود. انصافاً یک کسی مثل آقای مطهری از یک شخصی مثل مرحوم شریعتی خوشش آمد و از ایشان هم خواسته بود که یک چیزی بنویسد. یک مقاله‌ی مفصلی مرحوم دکتر نوشت، "از هجرت تا وفات پیغمبر" را و همچنین بخشی از "سیمای محمد" را، که من در جریان تبادل مقاله بودم. یعنی دکتر مشهد بود و آقای مطهری تهران بود. من هم می‌رفتم مشهد و بر می‌گشتم قم. گاهی در تبادل این مقاله‌گیری و مقاله‌دهی، به صورت پیغام یکی دو دفعه‌ای قرار گرفتم. مرحوم مطهری وقتی که مقالات دکتر را دید خیلی خوشش آمد. مخصوصاً از مقاله‌ی سیمای محمد ایشان. به من گفت که من سه بار این مقاله را خوانده‌ام. از بس ایشان از قلم شیرین و شیوای مرحوم دکتر خوشش آمده بود، موجب شد که ایشان از دکتر دعوت کند که سخنرانی هم بیاید و دکتر گاه‌گاهی می‌آمد حسینیه سخنرانی می‌کرد، خیلی کم تا سال ۴۹؛ آمد و رفت دکتر از این سال در حسینیه‌ی ارشاد به دو ماه یک‌بار یا سه‌ماه یک‌بار رسید که ایشان می‌آمد و یک سخنرانی می‌کرد. در سال ۴۹ یک مسئله‌ای پیش‌ آمد بین آقای مطهری و آقای میناچی و آن به این صورت بود که آقای میناچی که به عنوان مدیر داخلی حسینیه انتخاب شده بود، عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همه کارهای داخلی حسینیه کوتاه کرده بود: انتخاب سخنران، انتخاب مجلس جلسات گوناگون و چاپ و نشر. آقای مطهری می‌گفت: نمی‌شود یک مؤسسه را به وجود آورده‌ایم؛ مردم اینجا را متعلق به ما می‌دانند؛ ما ندانیم چه کسی سخنرانی می‌کند یا مثلاً چه موقع کتابش می‌خواهد چاپ بشود یا چه مطالبی گفته می‌شود.استاد مطهری جزء هیئت امنای سه نفره بود و در مقابل، میناچی به اعتراض‌های ایشان اعتنایی نمی‌کرد و این بود که عملاً،آقای مطهری فریادش به جایی نمی‌رسید، تا اینکه اختلاف بین آنها بالا گرفت. 📚 گنج خاطره (خاطراتی از استاد شهید آیت‌الله مطهری) ✍ گردآوری و تنظیم 🇮🇷 @zarrhbin