امشب دوباره این دلِ من بیقرار شد
یادم ز آن شب آمد و حالم خراب شد
در آن شبِ سیاه سلیمانیِ مرا
کُشتند و خونِ او به زمین لاله زار شد
پیچید عطر شمیمش در آسمان
گریید آسمان ز غمش اشکبار شد
داغش رسید بر دل و تسکین نمیشود
این داغِ سخت بر جگرم ماندگار شد
قاسم برادرِ من بود و داغِ او
پشتم شکست و غم به دلم بی حساب شد
دستِ جدا شده اش شد غمی دگر
بر جان رسید و طاقت و تابم تمام شد
از کینه ی حرامیان و سفیهانِ روزگار
جسمش به خون نشست و روزِ منم شامِ تار شد
دزدانه آمدند چو کفتارهای پیر
سدّ رهش شدند،این دلِ من داغدار شد
در انتظارِ دست نوازشگرِ تو بود
فرزندِ آن شهید که چشم انتظار شد
دستِ جدا شده ات دید بر زمین
چشم انتظاریَش به سر آمد،تمام شد
اشکش روان شد از مژه اش روز و شب گریست
دارم یقین که خواب به چشمش حرام شد
آن مادری که بود خودش مادرِ شهید
آنقدر ناله زد ز داغِ تو بی اختیار شد
این داغِ سخت بر دلِ پیر و جوان نشست
هر خانه ای که سر بزنی داغدار شد
گویم به آمران و قاتلانِ سلیمانی شهید
در انتظار باش که وقت تقاص شد
شعر از حاج مصیب مهدیان ۱۳۹۹/۱۰/۱۱
@zarrhbin