سلام و وقت بخیر امشب نزدیک فروشگاه آریا به پسر بچه ای حدود ۷ ساله و پا برهنه برخوردم با یه پلاستیک بزرگ که به پشت کشیده بود و پر از گونی و پلاستیک بود قبل از من خونواده ای بهش کمک نقدی کردند پیاده شدم و صداش زدم اومد نزدیک اول حرفی نمیزد بعد کلی بهش توضیح دادم که نباید بدون کفش باشه و خطراتش رو براش گفتم بعد از کلی حرف زدن براش گفت من کفش نمی‌خوام پول بده خودم میخرم گفتم نه بیا بریم من برات میخرم گفت نه و رفت دوباره دلم راضی نشد دنبالش رفتم بهش پول دادم و گفتم این موقع شب خطر داره و برگرد خونتون با کلی صحبت کردن راضی شد که برسونمش می‌گفت برام تاکسی بگیر خونمون کشتارگاه هست (آدرس هم داد البته اگه راست گفته باشه و گفت مادرم فوت کرده ) بالاخره سوارش کردم و توراه براش کفش گرفتم رسوندمش سر کوچه ای در کشتارگاه٫ پیاده شد من جلوتر رفتم تا ببینم داخل کوچه میشه یا نه پسر بچه نشست سر کوچه پول های که جمع کرده بود رو یه جا کرد کفش و ماسکی که براش خریده بودم رو گذاشت سر کوچه و رفت (برگشتم و برداشتم) میخواستم بگم کاش یکی پیدا بشه رسیدگی کنه و اوضاعشون رو بررسی کنه دلم فقط به حالش که کم سن و سال بود میسوزه😔😔در ضمن گفت من هر شب همینجا هستم و پلاستیکی هم که به پشت داشت رو بر نداشت همونجا نزدیک میدون پشت درخت گذاشت ... @zarrhbin