به نام خدای کعبه🕋
🕌 مسجد سر فلکه!
می خواستم که از زبان خودش بشنوم! یکی از بازاری های قدیم و به نام اردکان بود. شنیده بودم، آدم دست به خیری هست و به نیازمندان کمک می کند، هر سال محرم، مجلس روضه آقا ابی عبدالله بر پا می کند...
به همین بهانه، عصرجمعه ای راهی خانه اش شدم.
حاج صفر علی اعرابی را می گویم! همه او را (حاجی صفر) صدا می زدند.حاجی صفر به خاطر کهولت سن و بیماری کرونا از خانه بیرون نمی آمد.
با احمد آقا که یکی از فرزندان ایشان بود تنها بودند،با دیدن من خوشحال شد و با دستش اشاره کرد تا بیایم کنار خودش روی صندلی بنشینم.
غمی در چهره اش موج می زد. گاهی به حیاط خانه اش نگاه می کرد، گاهی هم نگاهی به عکس همسرش که روی دیوار اتاق نقش بسته بود.
نزدیک یک سال بود که همدم تنهایی اش را از دست داده بود. همسری که مثل مادر از او پرستاری می کرد...
از احمد آقا که زحمت پذیرایی را می کشید،پرسیدم: می شود کارهای خیری که حاجی انجام دادند را برای من بگویید؟
احمد آقا گفتند:پدرم، سه زمین بزرگ در سه نقطه مهم شهر را برای ساخت مسجد جعفرزاده، هیئت شاهزاده علی اکبر بازارچه بازارنو و کانون قرآن داده است!
برای من جالب شد، رو به حاجی کردم. دیدم تسبیح تربت کوچکی به دست دارد و ذکر می گوید. از حاجی صفر خواستم برایم درباره ساخت مسجد سر فلکه (جعفرزاده) بگوید...
حاجی صفر نگاهی به من کردند، گفتند: رو به روی میدان ۱۵خرداد یک زمینی را خریده بودم، می خواستم آن جا را آهن فروشی کنم، ولی دلم راضی نبود!
آقای جعفرزاده قبلاً تاجر بود. یک روز آمد مغازه من و دو تایی مشغول صحبت شدیم.
به جعفر زاده گفتم: حاج علی آقا، هستی یک کار کنیم که به درد دنیا و آخرتمان بخورد؟
حاج علی گفت:بله، حالا چه کاری هست؟
سر فلکه زمینی دارم، قرار بود آهن فروشی کنم، ولی حالا تصمیم گرفتم مسجد بسازم، زمین با من، هستی بسازی؟
جعفرزاده خوشحال شد و چندین بار گفت: آی هستم... آی هستم! ولی من هیچ کاری نمی توانم بکنم، همه کارهایش را باید خودت انجام بدهی!
خیلی زود دست به کار شدم. آیت الله خاتمی، کلنگ ساخت مسجد را زدند.
با تصمیم معمارِ مسجد، استاد علی بیگی، نقشه مسجد را آقای لرزاده در تهران کشیدند.
کار ساخت مسجد شروع شد، مصالح را خودم سفارش و تهیه می کردم. یادم هست خشت اول مسجد را خودم گذاشتم!
سنگ فرش های مسجد را از یزد سفارش می دادم، شاید باور نکنید کلفتی هر سنگی به ۳۰ سانتیمتر می رسید.
می خواستم خانه خدا از هر لحاظ محکم باشد. فکر و ذکر من ساخت این مسجد بود.
خدا، استاد علی بیگی را رحمت کند، از تهران با آن سختی راه می آمد و مراحل ساخت مسجد را توضیح می داد و دوباره به تهران می رفت.
وقتی مسجد آماده شد یک ریال بابت معماری نگرفت! فقط ۴ یا ۵ بار، ناهار مهمان آقای جعفرزاده بود.
روز موعود فرا رسید، مرحوم خاتمی(ره) مسئولین شهر،حتی از یزد هم آمده بودند تا مسجد را افتتاح کنند...
یادش بخیر! خیلی خوشحال بودم که توانستیم،باقیات الصالحاتی داشته باشیم، امیدوارم که خدا قبول کند.
نگاهی به ساعت انداخت و گفت: نزدیک نماز هست، اگر اجازه بدهید می خواهم دو رکعت نماز برای پدر و مادرم و حاجی خانم (همسرشان) بخونم.
از این که توانستم ساعتی را کنار این مرد باشم خوشحال بودم. او مشغول نماز شد و من هم با بدرقه احمد آقا، رفتم تا به نماز برسم...
📅 دیماه۱۳۹۹
@zarrhbin