📝 داستانی جالب و حکمت آمیز
شیر فروشی همیشه شـیـر خالص می فروخت ، به خاطر همین صداقت، مشتـری هـای زیادی داشت.
👈مـــــتاســــــفانـــــــه ! دریکی از روزها وقتی که در آمد وفایده زیاد خود رامشاهده می کند ، تصمیم می گیرد کار و تجارتش را توسعه بدهد ، لذا به اندازه نصف شیرها ، به شیرها آب مخلوط می کند ، بعد از اینکه به بازار می رود و تمام شـیـرها را بفروش می رساند ، هیچ یکی از مـشـتـری ها متوجه مخلوط شدن آب با شیرها نمی شود ، چون خیلی بر آن شـخـص اعتماد داشته اند، و از قدیم با او معامله داشته اند .
در نـتـیـجـه دو برابر از قبل فایده بدست می آورد ، و از این معامله اش بسیار شادمان می شود ، در مسیر به سـمـت خانه خسته می شود ، زیر درختی به اسـتـراحت می پردازد .
🌱ســـــبـحـان اللّـــــه ! تـدبـیـر، و قــدرت خـدا را ببینیم که چکار می کند!!
در حین اسـتـراحـت مـیـمـونی از بالای درخت پایین می آید، کیسه پـول آن شخص را دزدیده ،بالای درخت می رود ، آن شـخـص خیلی ناراحت ، و پریشان شده پیش مـیـمـون التماس، داد و فریاد می کند که کیسه پـولـم را بمن بده .
مـیـمـون به قدرت و تدبیر خدا، دهـن کیسه پـول را باز می کند ، چون در کنار آن درخت، نـهـر و جـوی آب بوده ، از پـولـها برداشته یکی را به سمت آن شخص پرتاب می کرده ، و یکی را در همان نهر پرتاب می کرده ، واین کار را ادامه می دهد تا اینکه کیسه پولها به اتمام می رسند، بعد از این ماجرا ، شـخـص تـاجـر پـول هایش را جمع کرده می شمارد ، پس از شـمـردن ، متوجه می شود که پـول هـای پرتاب شده از طرف میـمـون به اندازه همان شـیـرهـای خـالـص و غیر مـخـلـوط شده با آب هستند ، فروشنده از این مـاجـرا تعجب کرده شروع می کند به خندیدن ، در پایان این مقوله عـربـی را می سراید :
🌾مـــال الــلــبــن لــلــبــن
🌾 ومــال الــمــاء لـــلــمــاء
یعنی پـول و سهمیه شـیـر ، مال شیر است ، پـول و سهمیه آب ، مــال آب است که در نهر و جـو انداخته شد .
🌿 بعد از این واقعه تصمیم می گیرد که از این به بعد هرگز با شیرها آب مخلوط نکند ، واین داستانش یک عبرت ، وضرب المثلی برای بعدی ها می شود ،
🥀 در پایان ای کاش تاجران ، وکاسبان ما نیز این چنین احساس ، وجدانی آگاه می داشتند بر مردم و خود این همه ظلم و ستم نمی کردند .
@zarrhbin🕊