یه تیم راپل تشکیل داده بود و ما هم جزو اون تیم بودیم از اولش بعضی شبا میگفت باید بریم ورزش کنیم تا آماده باشیم
رفتیم پارک شقایق و گفت باید بارفیکس بریم
همه شروع کردن به رفتن ، من نمیتونستم
بعد نشستم یه گوشه هی گفت پاشو گفتم نمیتونم .
شروع کردم به خوندن و بقیه هم داشتن ورزش میکردن
یه جای شعری که داشتم میخوندم یه بیتی داشت که میگفت
«سرباز حیدریم و به ما مقتدا علیست»
سجاد اومد سمتم گفت علی سرباز شل و ول نمیخواد پاشو خودتو اماده کن اگر میخوای سرباز باشی
#شهید_سجاد_زبرجدی
@zebarjadi59