🔷داستانی بسیار جالب و خواندنی از فضه خادمه، شاگرد مکتب حضرت زهرا سلام الله علیها 🌸🍃فضّه خادمه، در سفر حجّی و در بیابانی از کاروان خود عقب مانده بوده و با حالت سرگردانی و سر درگمی پیاده طی طریق می نموده است 🌸🍃 همزمان در آن بیابان، شخصی بنام عبدالله مبارک نیز از کاروان دیگری عقب افتاده و در حالی که بر شتر خود سوار بوده می گوید: 🌸🍃ناگهان بانویی را دیدم که او نیز همانند من گویا از کاروانش به دور مانده است، بی درنگ نزد او رفتم و حالش را جویا شدم تا در صورت امکان وی را راهنمایی کرده و یاریش دهم. 🌸🍃 پس از شروع پرسش آنچه لحظه به لحظه بر شگفتی من می افزود این بود که: هر پرسش یا گفته مرا فقط و فقط با آیات قرآن جواب می داد!!! 🌷 نخست پرسیدم، کیستی؟ گفت : «قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» یعنی سلام کن یا سخن سالم بگو، پس بزودی خواهی دانست. 🌷سلام کرده و گفتم : اینجا چه می‌کنی؟ گفت: « وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ» کسی را که خداوند هدایت کند هیچ‌گونه گمراه کننده‌ای ندارد. یعنی فعلاً سرگردانم، اما امیدوارم خدا مرا هدایت کند. 🌷پرسیدم: انسانی یا جنّی؟ گفت: « يا بَني‏ آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» ای فرزندان آدم در هر مسجدی زینت های خود را برگیرید و آراسته شوید. فهمیدم که او انسان است. 🌷 از او پرسیدم: از کجا می‌آیی؟ پاسخ داد: « يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ» آنان از فاصله دور و مکانی دور می‌خوانند. 🌷گفتم به کجا می‌خواهی بروی؟ گفت: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً» و حقّی از خداوند بر مردم است که کعبه و خانه او را زیارت کنند. 🌷گفتم: از چه زمانی از کاروان جدا شده‌ای؟ گفت: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ» ما آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفریدیم. 🌷گفتم: به غذا میل داری؟ گفت: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ» ما پیامبران را بگونه‌ای نیافریدیم که غذا نخورند. 🌷گفتم: شتاب کن تا برویم. گفت: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» خداوند کسی را بیش از اندازه قدرت و توانش تکلیف نکرده است. فهمیدم خسته و ناتوان است. 🌷 گفتم: بیا پشت سر من بر مرکب سوار شو. گفت: «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» چنانچه در آسمان و زمین غیر از این خدا معبودان و خدایان دیگری نیز بودند هر آینه آسمان و زمین تباه می شد. و آنگاه پیاده شدم و او تنها سوار شتر شد ⚜ در این حال این آیه را زمزمه کرد: «سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا» پاک و منزه است خداوندی که این حیوانات را مسخّر و در اختیار ما قرار داده است. 🌐رفتیم و رفتیم تا به کاروانش رسیدیم، 🌷پرسیدم: از بستگانت در میان کاروان وجود دارد؟ و در صورت بودن نام آنها چیست؟ برای پاسخ به این سؤال این چهار آیه را تلاوت کرد: «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ» «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» «يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ» «يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ» سپس این نام‌ها را با صدای بلند و رسا گفتم و دیدم چهار جوان از قافله جدا شده و می آیند. 🌷پرسیدم: آن جوانان با تو چه نسبتی دارند؟ گفت «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا» مال و فرزند زینت زندگی و دنیا هستند. از تلاوت این آیه توسط آن بانو فهمیدم که این جوانان فرزندان او هستند ✅وقتی جوانان آمدند زن به آنان گفت: « يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ» دختران شعیب گفتند: ای پدر این مرد را برای کارهایت به کار گیر و او را اجرت بده، زیرا او هم توانمند است هم امین. سپس جوانان پاداشی به من دادند، و زن گفت: 💐«وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» یعنی اگر این پاداش اندک است، خداوند آن را برای شما مبارک و با برکت گرداند. 🔰پرسیدم: این بانو کیست؟ گفتند: این مادر ما و کنیز حضرت فاطمه علیهاالسلام که بیست سال است که به غیر از قرآن سخنی نگفته است. ☘☘👇🏻👇🏻 @zeinaba 🌱 🌱🌱 🌱🌱 🇮🇷