نوروز آن روز ها
شمردم دیدم شش تا شده ، با خنده گفتم : هفتمیش کو ؟!
شهید احمدزاده خنده ای کرد و گفت : خودت سیّد ! آره با خودت میشه هفت تا... یکی از بچه ها رفت دفتر تبلیغات رادیوی کوچیک رو آورد . رادیو که روشن شد تیک تاک پخش می شد . فهمیدیم چند ثانیه بیشتر به تحویل سال نو باقی نمونده ...
صدای گوینده : « آغاز سال یکهزار و سیصد و شصت و پنچ.... » بچه ها همدیگه رو در آغوش گرفتند و سال نو رو به همدیگه تبریک گفتن .
بهتره به یاد اون روزا ؛
سال نو ؛
به یاد رزمندگان هشت سال دفاع مقدّس ؛
و شهـدایمان باشیم !
زندگی خوبه وقتی ختم به شهادت بشه..
#نوروز
@zeinabion98