با اینکه #جانباز_جنگ بودم نتونستم پسرم رو خوب تربیت کنم کم کم نمازش رو هم ترک کرده بود هر وقت بهش میگفتم چرا اینجوری میکنی؟
میگفت: شما نسلت با من فرق میکنه ما رو درک نمیکنی!!
گفتم: حداقل به احترام من جانباز برا حفظ آبروی پدرت این کارا رو نکن توجهی نمیکرد هر کاری کردم نشد عصبانی رفتم سر قبر #شهید_زینالدین شروع کردم گریه کردن
بهش گفتم: ببین آقا مهدی تو فرمانده من بودی من به فرمان تو اومدم #جبهه همون موقعی که میتونستم پیش پسرم باشم، همون موقعی که میتونستم تربیتش کنم تا اینجوری نشه ببین آقا مهدی اگه درستش کردی که بازم نوکرتم اگه نه که میرم همه جا جار میزنم که همه ی این چیزایی که میگید بی خود بوده!!
اون شب دیدم نصف شب چراغ اتاق پسرم روشن شد رفتم پشت در دیدم صدایی نمیاد برگشتم
شب دوم هم همینطور
شب سوم طاقت نیاورد رفتم تو دیدم داره #نماز_شب میخونه تموم که شد گفتم: پسرم چی شده که؟
گفت: بابا هیچی نپرس فقط بدون کار خودت رو کردی این شبا شهید زین الدین من و برا نماز شب بیدار میکنه من پشت شهید زین الدین نماز میخونم...
پ.ن۱: شرمنده ایم آقا مهدي يه سری هم به دل سنگ و بی معرفت ما ميزنی؟! يه فاتحه برامون بخونی؟ بخدا زيارت اهل قبور ثواب داره فرمانده لشگر ١٧ علی ابن ابيطالب روحی فداه شما زنده ای، ما مُرديم مَشتی مستاصليم بخدا
پ.ن ۲:
#شهید_مجید_زینالدین برادر شهید مهدی زین الدین که همراه ایشون در کردستان شهید شدند آقا مهدی قبل از شهادت خواب دیده بودن که همراه برادرشون به شهادت میرسند
پ.ن ۳:
پیکرهای مطهر شهیدان مهدی و مجید زین الدین؛ مقر مهاباد
@zeinabion98