شعری برای آزادی
از ویکتور هوگو
ترجمه، نصرالله فلسفی
(با تلخیص)
"به چه حق پرندگان را در قفس می کنید؟
به چه حق این داستانسرایان را از بیشهها و چشمهها میربایید ؟
به چه حق جان شیرین را از این موجودات زنده می دزدید؟
...این مرغان بی آزار به کدام جرم باید با آشیانه و جفت خویش گرفتار زندان تو باشند؟
...چهکسی میداند که سرنوشت آنان را با سرنوشت ما چه رابطه ای است ؟
... وقتی که گنجشک و قناری و بلبل... را پشت میلههای آهنین محبوس میکنید ٬ آیا نمیترسید که نوک خونین آنها، از پس سیمهای قفس به جان شما رسد؟
از عدل خدا غافل نباید بود. هرجا که اسیری فریاد و فغان کند ٬خدای جهان نگران است
کلید باغ را به مرغان زندانی باز دهید.بلبلان و چلچلگان را آزاد کنید.کفاره بدیهاییکه بر پرندگان روا دارید، بر گردن ارواح شما خواهد بود .
میله های سیاه زندان از سیمهای زرین قفس ریشه می گیرد و مرغدان شوم ما در باستیلهای هراس انگیز است .
هرچه از آزادی مرغان بگیریم ٬ تقدیر عادل، از آزادی ما خواهد گرفت. اگر گرفتار ستمکارانیم ٬ از آن است که خود ستمگریم!
ای فرزند آدم! با آنکه اسیری در خانه داری به چه حق توقع آزادی داری؟
...تو از ستمگر مینالی؟! این ناله مایه شگفت من است!"
۱۴۰۰/۵/۱۰
سید زینالعابدین صفوی
@zeinoddin43