هدایت شده از خانواده با نشاط ما
خاطرات یک زن زندانی... شوهرم دکتر بود هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم ولی خودش نمیومد، یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه اما با چیزی که دیدم بالا آوردم و عق زدم چون اون داشت... https://eitaa.com/joinchat/1186202044C49ba8c533f روایتی واقعی👆🏻